اهمال کاری، واژه ای قریب برای من است.

در امتحان های دوران تحصیلی ام همیشه، با این توجیه که در روز آخر و ساعات آخر دانسته هایم از ذهنم نمی پرد در آخرین لحظات ممکن(صف ورودی به جلسه امتحان) درس را تمام می کردم. شب بیداری های خاص خود را داشتم و بعد از امتحان هم خوشحال و شادان می خوابیدم. در امتحان های دوران تحصیلی راهنمایی و دبیرستان با همین شیوه (البته به جز امتحان های سال سوم دبیرستان) بالاترین معدل مدرسه را کسب می کردم و همیشه هم با نوعی تفاخر به همه هم‌کلاسی‌هایم پژ شب امتحانی بودن را می دادم. یک بار که معلم نداشتیم ناظم از من برنامه روزانه ام را پرسید تا به بقیه نشان دهد که دلیل معدل بالایم مطالعه روزانه است نه شب امتحان. وقتی صداقت به خرج دادم و عین حقیقت را گفتم هیچ وقت نتوانست باور کند و دیگر آن رفتار سابق را با من نداشت.

همین چند ماه پیش پروپزال دانشگاهم تا 2 روز قبل از دفاعم در حد چند جمله نوشته شده بود اما 2 روزه نوشتمش و بدون اصلاحات در گروه آموزشی تصویبش کردم. تا اینجای کار اهمال کاری شاید موهبتی الهی بوده است که به من کمک کرده است بهترین نتایج را در کمترین زمان ممکن (البته تحت فشار و استرس فراوان) به دست آورم.

این ویدئوی جذاب از تیم اوربان به خوبی نقش اهمال کاری در زندگی را با نقاشی های جذابش نمایش می دهد.

مشکل از آنجایی آغاز می گردد که ما برای انجام کاری مهلت مشخصی نداریم. به جز امتحانات درسی سایر موارد زندگی این گونه اند. پیشرفت شغلی، گسترش شبکه ارتباطی، مطالعه در یک حوزه خاص، سلامتی جسمانی و.... . نداشتن یک مهلت زمانی مشخص برای اهمال کاران مساوی انجام ندادن کار است. پیشرفت شغلی ای که هر روز به تعویق می افتد و کم کم تبدیل به غرهای روزانه بدون تلاش خواهد شد. شبکه ارتباطی که در اولویت هزارم هم قرار ندارد و هر وقت بدان نیاز پیدا کنیم، حسرتش را می خوریم.

راهکار من برای فرار از اهمال کاری، پریدن از کار A به کار B است. فرض کن دو کار حال به هم زن داریم: اولی تلاش برای قانع کردن مشتری ناراضی و دیگری سر و کله زدن برای گرفتن یک سیستم جدید. به جای اینکه تا انتهای روز قصه دو کار باز حال به هم زن را بخورم، اگر حال صحبت با مشتری را ندارم با مدیر IT صحبت می کنم.

گذاشتن deadline برای خودت و پایبندی به مهلت قانونی تعیین شده بی توجه به کمال طلبی هم می تونه کارساز باشه. از جایی به بعد بابت تاخیرهای کوچک و تکراری صبح از خودم ناراضی بودم. مهلت مشخص نیم ساعته ای را برای خروج از خانه قرار دادم و هفته پیش از 5 روز، 3 روز را نیم ساعت زودتر از موعد کاری به سرکار رسیدم. اول نا امید شدم اما بعد که به پیشرفتم و هدف گذاری ام فکر کردم امیدوار ادامه دادم و این هفته به 4 روز در هفته می رسانمش.