آیا تا به حال شده است که به فکر تغییر حرفه خود باشید و به سمت افراد موفق آن حوزه جلب شوید و تصمیم خود را بگیرید و حوزه شغلی خود را عوض کنید؟

آیا تا به حال برای اینکه تصمیم به ازدواج بگیرید و زندگی متاهلانه را انتخاب کنید به نمونه های موجود نکاه کرده اید؟ به زوج های عاشق و همراه نگرستیه اید یا زوج های مشاجره گر

آیا تا به حال به سراغ ورزش جدید یا نوعی از موسیقی جدید برای آموزش رفته اید؟ چه کسی را به عنوان الگو در این راه بر گزیده اید؟ بهترین شناگر و موفق ترین موسیقی

من به دلایلی سال گذشته تصمیم به تغییر فضای شغلی ام گرفتم. از بخش معاملات فیوچرز به معاملات نقدی بورس کالا منتقل شدم. الگویی موفق با درآمد هفتگی 30 میلیون تومانی پیش رویم داشتم که رسیدن به آن جایگاه را به عنوان هدف قرار دادم و با این هدف وارد این حوزه شدم. بماند که بعدها فهمیدم شاید هزاران نفر برای رسیدن به این جایگاه، تلاش کرده اند و آن هایی هم که به آن نرسیده اند بیشتر آن را نفی می کنند و مثل گربه دستش به گوشت نمی رسه در مورد آنان صدق می کند. اما چه مسئله ای باعث شد آن روز آن تصمیم را با آن پیشینه ذهنی بگیرم که امروز برایم خنده دار به نظر برسد.

خطای بقا

ما انسان ها هنگامی که می خواهیم کاری را آغاز کنیم یا قدم در مسیری بگذاریم تنها به نمونه های موفق(در بهترین حالت) توجه می کنیم. می خواهم نویسنده شوم، به هزاران نفری که نویسندگی را نیمه کاره رها کردند را نمی بینم، هزارن نفری که نوشتند اما ناشری برای چاپ کتاب نیافتند را نگاه نمی کنم، هزاران نفری که رویای نویسندگی داشتند و هیچ کاری نکردند هم نمی بینم، تنها نویسنده های موفق که کتاب هایشان سالی 10 مرتبه تجدید چاپ می شود را می بینم و خودم را در جایگاه آنان تصور می کنم. وجود این خطا سبب می گردد دائما میزان موفقیت را خود را بیشتر از حد تخمین بزنیم.(برداشتی نسبتا مستقیم و گاهی آزاد از کتاب هنر شفاف اندیشیدن رولف دوبلی)

راهکار: برای شروع یک کار جدید، یک هنر جدید، تغییر حرفه تنها به دیدن افراد موفق آن حوزه اکتفا نکینم. اگرچه جز افراد درجه یک و موفق آن حوزه زندگی نامه یا تعریفی پیدا نخواهیم کرد (کسی علاقه ای به بیان شکست های خود ندارد) اما به سراغ افراد عادی آن حوزه برویم با آن ها صحبت کنیم خودمان را جای آن ها بگذاریم و مجددا دوباره تصمیم بگیریم. با افراد مختلف تعامل کنیم و سعی کنیم با خود افشایی، اطلاعاتی از خود در اختیار دیگران قرار دهیم تا آنان اگر نمونه ای در اطراف خود دارند، به ما معرفی کنند تا با او صحبت کنیم و ابعاد مسئله بیشتر برایمان واضح شود.