ثبات قدم در مسیری که در آن قدم برمی داریم از اهمیت بالایی برخوردار است. ثبات قدم در مسیر، به معنای عدم تغییر استراتژی کلی ما در زندگی به دلیل رخدادهای غیر منتظره یا پیش بینی نا پذیری یا ندیدن نتایج لحظه ای و کوتاه مدت است.

من در حوزه ارائه خدمات به مشتریان در حال فعالیت هستم. احساس می کنم دیگر جایی برای پیشرفت ندارم و جایی که ایستاده ام دیگر انتهای کار است (همان قسمت شیب که ست گادیان به خوبی به آن اشاره می کند) با مدیرم و همکارانم هم رابطه خوبی ندارم. گاهی با آن ها وارد تنش می شوم، اکثر اوقات هم به سردی با آنان برخورد می کنم. یک تنش کوچک در محیط کاری که در حالت معمول با یک روز یا یک صحبت کوچک قابل رفع است به دلیلی برای خروج من از حوزه ای که در آن هستم منجر می شود. شاید شناخت جایی که بن بست است با جایی که در قسمت شیب قرار دارد متفاوت باشد و اصلا تشخیص همین شیب باشد که مجوز ثبات قدم را صادر کند.

دارن هاردی در کتاب خود به خوبی این ثبات قدم و تغییرات کوچک و جزئی در سبک زندگی را تشریح می کند. دو نفر با نام های فرزاد  و حمید را در نظر بگیریم. حمید انتخابش در گذراندن وقت خود هنگامی که از سرکار به خانه می آید تلویزیون و سریال دیدن است. فرزاد وقتی به خانه می رسد می خوابد و بعد شبانه 5 دقیقه فایل صوتی آموزشی گوش می دهد. حمید و فرزاد با هم دوست هستند و وقتی حمید از فرزاد درباره ساعت های بعد از کارش می پرسد با شنیدن صحبت های فرزاد به او می گوید که زیادی سخت می گیرد سریال «زن ها شب ها به خانه نمی روند» و اون بازیگرشو ندیدی. فرزاد که میره فایل صوتی گوش می دی. ماه ها می گذرد فرزاد بین خودش و رفیقش حمید تفاوت محسوسی احساس نمی کند. به جز اینکه هر روز صبح باید داستان را از حمید جویا شود به جای اینکه خودش آن را ببیند. فرزاد همچنان مصمم است و ادامه می دهد. فایل های صوتی کمک کوچکی به او در کارش کرده است اما هنوز منافعش به هزینه ندیدن فیلم شبانه نمی ارزد. حمید به خاطر سریال دیدن های شبانه اش صبح ها کمی دیرتر به سرکارش می رسد اما هنوز هم سریال دیدن گزینه جذابی است. یک سال می گذرد فرزاد پیش خود می گوید من این همه فایل صوتی گوش دادم و درد چندانی ازم دوا نکرد برم همون فیلممو ببینم شبا به جای این کارا. فرزاد زود از استراتژی که چیده بود کوتاه اومد. نمی گم با این 5 دقیقه ها مدیر عامل شرکتش می شد اما لااقل صبح ها به موقع شرکت بود هر شب یک موضوع جدید یاد می گرفت که می توانست خلاقیتش را هم بیشتر کند. فرزاد زود از کارش دست کشید. فرزاد جایی که وارد شیب شده بود از کارش دست کشید.

کاشکی مثل فرزاد نباشیم. تا هنگامی که دلیل راهی که انتخاب کرده ایم از بین نرفته است برای نتایج کوتاه مدت از رفتارمان دست نکشیم.