انتقاد پذیری

پی نوشت: ابتدا می خواستم انتقاد پذیری را در لیست اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد بیاورم. بعد از اندکی فکر، خواستم جدا در مورد آن مطلبی بنویسم.

آدم انتقاد پذیری هستم. گاهی برای این انتقاد پذیر بودن ضربات سنگینی خورده ام. ضربات سنگینی که گاهی منجر به تغییر مسیر ها و اهداف گشته است. جای تفکر دارد!

برگرفته از سایت محمدرضا شعبانعلی:

بر این باورم که همه‌ی بزرگانی که در تاریخ تحولی ایجاد کرده‌اند،‌ مردم را به هیچ چیز حساب نمی‌کرده‌اند! آنقدر ادامه داده‌اند تا مردم مجبور شده‌اند آنها را به چیزی حساب کنند.

نیوتون تمام آن سالها که در خانه‌اش کیمیاگری می‌کرد و مردم به او می‌خندیدند، هیچکس را جدی نگرفت. کیمیاگری ساده‌اندیشی بود و رفتارش بی‌نتیجه. اما در حاشیه‌ی همان کارها بود که تصادفاً فرمول‌های امروز او هم خلق شدند.

بعید است زمانی که ادیسون برای هزارمین بار تلاش می‌کرد چیزی شبیه لامپ بسازد،‌ مردم او را تشویق کرده باشند. احتمالاً همه گفته‌اند او احمق است و او به کار خود ادامه داده است.

بعید است وقتی دکتر حسابی شبانه‌روزی درس می‌خواند و مطالعه می‌کرد، بقیه تشویقش کرده باشند. احتمالاً برایش از «تعادل در زندگی» گفته‌اند و اینکه یک مدرک تحصیلی کافی است و بقیه‌اش را صرف زندگی‌ روزمره‌ات و بهبود وضع مالی‌ات کن.

بعید است این نسل دانشگاه رها کرده‌ای که دنیای فن‌آوری امروز را خلق کرده‌اند، در زمان ترک دانشگاه، با تشویق مردم مواجه شده باشند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد(2)

پی نوشت: می خواستم اشتباهات خودم را در قالب یک نوشته بنویسم. دیدم هم طولانی می شود و هم نیاز به فکر بیشتری دارد. این دومین نوشته از "اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد" است.

5.      سکوت در جایی که صحبت کردن بهتر بود و صحبت درجایی که سکوت بهتر بود: تشخیص اینکه کجا سکوت کنم و کجا صحبت کنم شاید اشتباهی بود که خودم و دیگران را اذیت کرد. سکوت و توانایی تشخیص محل درست آن شاید مهمترین مهارتی باشد که نداشتم. می توان این مهارت را با بیان صریح خواسته ها که در درس عزت نفس مطرح شده است، مرتبط دانست که مخرب عزت نفس من بوده است.

6.       شوخی بیش از حد و شوخی در موارد حساسیت برانگیز: شوخی بیش از حد باعث جدی نگرفته شدن توسط اطرافیان خواهد شد. شوخی باید به اندازه و در جهت تغییر فضای کاری یا رابطه عاطفی باشد. همچنین شوخی در مواردی که جزء اصول پایه ای است نباید انجام شود.

7.      پیگیر بودن: دنیا سرش شلوغ تر از آن است که پیگیر تو و خواسته هایت باشد. عدم پیگیری به جا و مکرر خواسته ها منجر به ناامیدی و بیرونی شدن مرکز کنترل خواهد شد. بیرونی شدن مرکز کنترل اگرچه در کوتاه مدت انسان را شاد نگه می دارد اما در بلند مدت به دلیل آنکه باعث می شود احساس کنیم کنترلمان بر محیط کم است باعث نا امیدی و بی انگیزگی خواهد شد. چه بسیار مواردی که به خاطر عدم پیگیری من جزء کارهای ناتمام من است.

8.      مقایسه افراطی: مقایسه افراطی مثل مقایسه یک فرد مالی با یک نقاش ساختمان است. مقایسه های افراطی مخرب عزت نفس هستند. مقایسه های افراطی منجر به تصمیماتی می شوند که باعث دور شدن از هدف اصلی و دستیابی به اهداف احساسی می گردند. مقایسه های افراطی ناشی از نداشتن معیارهای مشخص و اهداف قابل دستیابی است که منجر به آن می شود که با دیدن هر فرد شروع به مقایسه خود با وی کنیم.

9.      دیدگاه قاضی به جای وکیل: در بررسی و تحلیل رفتارهای خودم در مقایسه با قبل مثلا مذاکره کردن با دیگران، قانع کردن دیگران، هنر سخنوری و سایر مهارت ها دیدگاه قاضی داشتم. به دنبال عیب ها می گشتم. این دیدگاه باعث می شود تا کوچکترین تغییر مثبتی که در رفتار دیده می شود نادیده گرفته شود و با کمال طلبی و گذاشتن استانداردهای بالا برای خود، تغییرات مثبت نادیده انگاشته شود. در مقابل، دیدگاه وکیل به دنبال کوچکترین نکات مثبت است که باعث رشد و تقویت نکات مثبت خواهد شد. این دیدگاه از مقایسه وضعیت فعلی خود با وضعیت قبلی خود و دیدن نکات مثبت به وجود می آید.

10.  وسواس داشتن: کسانی که جلوتر از ما مسیر ما را رفته اند و انتهای مسیری که برای اهداف خود تعیین کرده ایم قرار دارند را نباید با شرایط فعلی خود مقایسه کنیم. مهم طی مسیری است که آنان داشته اند و نباید هیچ گاه فعلی آنان را با خود مقایسه کرد. این مقایسه و وسواس داشتن (از آنجا که ما مسیر آنان را طی نکردیم) منجر به نا امیدی خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد

پی نوشت: اشتباهاتی که هر فرد در زندگی اش مرتکب می شود و آگاهانه آن را اصلاح می کند شاید بهترین راهنمای راهش در زندگی باشد. شاید به تعداد همین اشتباهات است که انسان ها متفاوت می شوند یکی تا آخر عمر اشتباهات یکسان می کند و دیگری هر روز اشتباهی تازه. همین اشتباهات است که آدمی را به دنیایی جدید می برد

نمی دانم چگونه اما دو روز قبل جرقه ای در ذهنم زده شد که درباره اشتباهاتی که تاکنون کرده ام بنویسم شاید در ادامه پست "حرکت از کمیت به سوی کیفیت". لیست را در طی دو روز گذشته تکمیل کردم و به موارد ذیل رسیدم. قطع به یقین موارد ذیل ادامه دار خواهد بود:

1.      توجه به کیفیت به جای کمیت: به عنوان یک پست مستقل به این اشتباهی که انجام می دادم، پرداخته ام. بعد از نوشتن این پست، آگاهانه به این مسئله توجه کرده ام. مصداق های زیادی از این اشتباه وجود دارد. از مدیری که به سابقه فعالیتش می نازد تا کارمندی که فکر می کند به خاطر 4 سال کار کردن در یک حوزه خاص برای جذبش سر و دست می شکنند. از استادی که جزء افتخاراتش تعداد کتاب های مطالعه شده اش است و کاری به تاثیر آن در زندگی روزمره اش ندارد. مصداق زیاد است و زمان کم.

2.      عدم طرح مشکلات موجود در محیط شغلی یا رابطه عاطفی: فرض کنید من از دریافتی حقوقم در محیط کار راضی نیستم. با خودم کلنجار می روم برای رفتن و تغییر محیط کار. آیا این مصداقی از انتخاب آخرین گزینه به عنوان اولین راه حل نیست؟ نمی دانم ریشه این اشتباهم در کجاست؟ اهمال کاری، مذاکره ناصحیح، ترس از تصمیم گیری. اشتباهی که عواقب خطرناکی هم دارد. مشکلات که مطرح نشود، یزگتر خواهند شد حجم زیادی از فکر و توجه را به خود جلب می کنند و عملا انسان را فلج می کنند.

3.      بی توجهی به ارتباطات: تا مدت ها ساده لوحانه تصور می کردم که آدم ها به خاطر لیاقت ها و توانایی ها و شایستگی هایشان است که در پستی قرار می گیرند یا مسئولیتی به آنان سپرده می شود. دیدگاه امروزم نسبت به ارتباطات اینگونه است که اولویت با ارتباطات است تا دانش و لیاقت و شایستگی.

4.      سوال نپرسیدن: جهل بیجا در سوال نپرسیدن. یاد پستی از محمدرضا شعبانعلی درباره ماجراهای کتاب هایش افتادم. داستان از این قرار بوده است که سرپرستش وی را برای نظارت بر بتون ریزی بالای سر کارگران می گذارد و او هم که هیچ از این نمی دانسته برای کم نیاوردن مقابل کارگرها شبانه کتاب خود آموز می خرد و شروع می کند به خواندن آن تا صبح. نتیجه گیری جالبی دارد انتهای قصه ای که او تعریف می کند. می گوید پیش یکی از دوستانم رفتم و او به من گفت محمدرضا برای اینکه در یک حوزه بتوانی سرت را بالا نگه داری سعی کن در بقیه حوزه ها سرت را پایین بیندازی و یاد بگیری(برداشتی آزاد از قصه کتاب های من محمدرضا شعبانعلی). سوال نپرسیدن هزینه های بزرگی در زندگی به من تحمیل کرده است: رفتن مجدد راه هایی که دیگران قبل از من رفته اند، انجام اشتباهات مجددی که دیگران قبلا انجام داده اند، وقت هدر دادن، پول هدر دادن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مروری بر کارگاه زندگی شاد و محبت های کوچک

شادی فرآیندی فیزیولوژیکی ناشی از ترشح هورمون دوپامین است. شادی با شادمانی فرق دارد. شادی لحظه ای است اما شادمانی حالت کلی روحی است. همین جاست که پارادوکس شادی ایجاد می شود.




اگر بخواهیم لحظات شادی را تجربه کنیم به دلیل اینکه اهداف خود را پیگیری نمی کنیم شادمانی را از دست خواهیم داد و اگر بخواهیم فقط در راستای اهدافمان حرکت کنیم نیز به دلیل از دست دادن لحظات شاد، دیگر تعقیب اهداف و موفقیت لزوما ما را شاد نمی کند. راهکار در حرکت آونگی بین لحظات لذت آفرین و شاد و لحظات پیگیری اهداف است. در واقع در اینجا نیز قانون مطلوبیت نزولی مصداق دارد. تعقیب مداوم اهداف یا انجام فعالیت های لذت بخش از جایی به بعد برای ما مطلوبیت کمتری ایجاد می کند. این در حالی است که تعقیب هدف اگر همراه با فعالیت های مفرح و شاد باشد ما هر بار به ابتدای منحنی باز میگردیم و برای هر واحد فعالیت هدفمند یا مفرح و شاد مطلوبیت بیشتری کسب می کنیم.




برخی محبت های کوچک در زندگی روزمره ما، ما را از حالت ماشینی خارج می کند و باعث می شود احساس کنیم انسان هستیم و حس داریم همان چیزی که به افزایش عزت نفس ما هم کمک می کند. غذا دادن به پرندگان، کمک به رانندگانی که شاید رانندگی خوبی ندارند، کمک به افراد ناآشنا به یک مکان، محبت کوچک به مادر و پدر و شوخی کردن با آن ها، کج کردن راه برای گربه هایی که در پیاده رو لم داده اند.
پی نوشت: همانگونه که مشخص است منبع تعاریف شادی و بحث های مرتبط کارگاه زندگی شاد متمم است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

معامله گری در بورس کالا

معامله گری در بورس کالا را می توان در سه کلمه خلاصه کرد: استرس، تصمیم گیری، دقت.

کمبود هر یک، اشتباهاتی را رقم خواهد زد که تاوانش میلیون ها تومان پول است. با خواهش می کنم و اشتباه می کنم و ببخشید هم قابل بازگشت نیست.

در این شغل که باشی حتی باید به بدیهیات هم شک کنی. شک کردن به بدیهیات خود، مانع از رخ دادن اشتباه خواهد شد. دقتت در انجام کارها باید بسیار بالا باشد.

و اما مهمتر از همه تصمیم گیری در زمان های در حد 1 دقیقه است. تصمیم گیری که منجر به خرید یا عدم خرید یک کارخانه می شود و ممکن است کارگران یک کارخانه را برای یک هفته، معطل بگذراد و یا می تواند یک کارخانه را با قیمت بالای مواد اولیه بد بخت کند و یا در نقطه مقابل با یک خرید مناسب می تواند چرخ های یک کارخانه را بچرخاند.

ساعت ها در این شغل حرف اول را می زنند. ساعت 12.30 ساغت 13 ساعت 13.30 ساعت 15 هر کدام برایت یادآور لحظات تلخ و شیرینی هستند. لحظات تلخی که شاید از سهل انگاری تو یا مشتری ات بوده است و لحظات شیرینی که با دقت تو یا مشتری ات به خوبی و خوشی رد شده است.

شاید هیچ یک از دغدغه ها و تلاش های تو را کسی که آن ور خط تلفن با تو صحبت می کند متوجه نشود اما تو تمام تلاشت را میکنی که نتیجه اش برای مشتری مطلوب باشد.

در این شغل اگر گران بخری، باید حرف بشنوی، اگر ارزان بخری و کم بخری باید حرف بشنوی، اگر نخری هم که واویلا. در همه حالات باید مشتری را بتوانی قانع کنی و مذاکره گری خوبی باشی. توانایی متقاعد کردن افراد(آنچه در من کم است) در این شغل بسیار مهم است(اگرچه این مهارت در جای جای زندگی کاربرد دارد از دعواهای زن و شوهری گرفته تا متقاعد کردن پلیس برای جریمه نکردنت).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

حرکت از کمیت به سوی کیفیت

پی نوشت: کسب برخی تجربه ها در زندگی، فرصت هایی از انسان را می گیرد که دیگر قابل بازگشت نیست. اما به افق پیش رویت که نگاه می کنی میبینی، به دست آوردن این تجربه آنقدر مهم بوده است که ساعات از دست رفته زندگی ات در مقابل آنچه به خاطر داشتن این تجربه به دست خواهی آورد، معقول و منطقی است.

بسیار در مورد این شنیده ام که کیفیت انجام یک کار به مراتب از کمیت و تعدد آن مهم تر است. در اعتقادات دینی به این مهم پایبند بودم در این سال های اخیر و به یاد ندارم که عمل مستحب بدون حالی انجام داده باشم. واجباتام را انجام می دادم و اگر حال داشتم کاری اضافه بر واجبات انجام می دادم و گرنه که هیچ.

در برنامه ریزی زندگی انگار نه. به دنبال بهینه کردن ساعات زندگی ام به دنبال استفاده از نرم افزارهای ثبت زمان رفتم. از این نرم افزار استفاده می کردم. به صورت هفتگی متوسط ساعات هر فعالیت را یادداشت می کردم و برای ساعت آن فعالیت برای هفته آینده برنامه ریزی می کردم. ابتدایش حس خوبی بود تمام زندگی هفته ات خلاصه می شد در 12 یا 13 ستون اکسل و به ساعت. به هرکسی می خواستی گزارش روزهایت را بدهی با سند و مدرک و به دقت میتوانستی این کار را انجام دهی. استفاده از این روش مزایایی هم داشت. استفاده از شبکه های اجتماعیم را به شدت کاهش داد و تنهاترم کرد. اما در نهایت تمام امور در یک متوسط ساعت کوفتی نشان داده می شد. وقتی ساعت متوسط مطالعه روزانه به 4 یا 5 ساعت میرسد در خود احساس غرور می کردم. اما آیا این 4 یا 5 ساعت خروجی قابل مشخصی هم برایم داشته؟ قوی ترم در حوزه مورد علاقه ام کرده است؟ به عزت نفسم کمک کرده است؟ پاسخی برای این سوالات نداشتم و حتی سوالاتم این نبود.

بیش از یکسال طول کشید تا بفهمم نیازم تعداد صفحات یا کتاب هایی که خوانده ام نیست. شاید تعداد کتاب هایی که خواندم در کوتاه مدت حالم را بهتر کند اما در بلند مدت، سنگینی کتاب هایی که خوانده ام و هیچ ازشان نفهمیده ام یا تاثیری روی من نداشته اند بر دوشم بیشتر خواهد بود و حالم را بدتر خواهد کرد. یکسال طول کشید تا فهمیدم فیلم خوب کمی از کتاب خوب ندارد و یک فیلم چقدر می تواند الهام بخش باشد. یک سال طول کشید تا بفهمم، کیفیت ارتباطات تو در محیط کاری و دوستان دارایی مهمی است.

اکنون، نه ساعاتی که مطالعه می کنم برایم مهم است نه ساعاتی که به ارتباطاتم می گذرانم. کیفیت هر یک را می سنجم و خروجی می خواهم از هر یک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

انقلاب صنعتی

پی نوشت: آنچه از انقلاب صنعتی به یاد داشتم مربوط می شد به کتاب تاریخ سال دوم راهنمایی. این کتاب، انقلاب صنعتی را تغییر نحوه تولید محصولات از تولیدات دستی به ماشینی و تبدیل شغل مردم از کشاورزی به کارگر کارخانه ها تعریف کرده بود.  تنها تعریف من از انقلاب صنعتی در همین خلاصه می شد. هیچ گاه به دلیل این اتفاق مهم ر تاریخ بشر فکر نکرده بودم تا این کتاب را خواندم

ویکی پدیا، انقلاب صنعتی را درگرگونی های بزرگ در صنعت، کشاورزی، تولید و حمل و نقل تعریف می کند که در اواسط قرن هجدهم در انگلستان به وقوع می پیوندند. سه زمینه عمده این انقلاب، بافندگی، زغال سنگ و ذوب آهن بوده است.

اما سوال اصلی اینجاست چرا در میان تمام کشورهای اروپای غربی شامل فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و... این اتفاق باید در انگلستان رخ دهد؟

کتاب "چرا کشورها شکست می خورند" دلیل را در تخریب خلاق جستجو می کند.

"ویلیام لی" فردی بود که بعد از تحصیلاتش به انگلستان بازگشت و با دیدن رنج و زحمت مادرش در بافتن کلاه های پشمی ماشین نساجی را اختراع کرد. واکنش الیزابت اول نسبت به اختراع او بسیار درد آور بود.وی به این دلیل که، این اختراع را باعث بی ثباتی ناشی از بیکار شدن فقرا می دانست، اجازه ثبت این اختراع را به لی نداد. 

تخریب خلاق نوآوری تکنولوژیکی است که جوامع انسانی را ثروتمندتر می کند و قدرت سیاسی گروه هایی را از بین می برد. این گروه های سیاسی همان افرادی هستند که در مقابل این تغییر مخالفت نشان می دهند.

ساختار سیاسی کشور انگلستان به دلیل وجود بارون ها در جایگاهی پس از پرنس جان و همچنین مجلس عوامی متشکل از طبقات مختلف و مهم تر از آن، متشکل از تجار و صنعتگرانی که با استبداد پادشاه مخالفت می کردند به سمت تکثر گرایی رفت و پیش زمینه های تخریب خلاق را ایجاد کرد. بارون ها در سال 1215 پرنس جان را مجبور کردند تا مگناکارتا را بپذیرد و 25 نفر منتخب از میان بارون ها بر اجرای آن نظارت داشتند.

تظلم خواهی به تمام افراد جامعه این اجازه را می داد تا در صورت سلب حقوق خود، با ارائه عریضه به نهادها مانع از سلب حق مالکیت خود توسط پارلمان یا پادشاه گردند. این خود قدمی بزرگ در جهت ایفای حقوق مالیکت بود و به مخترعان و نوآوران این اجازه را می داد تا اختراعاتشان را ارائه دهند و از مزایای آن بهره ببرند.

شاید جمله زیر که نقل قول مستقیم از این کتاب است جان کلام را بهتر به ما بفهماند:

"ظهور انقلاب صنعتی نه نتیجه مالیات های جور واجور و نه دسترسی به منابع مالی بود بلکه نتیجه بازآرایی اساسی نهادها به نفع نوآوران و کارآفرینان و برمبنای ظهور حق مالکیت اطمینان بخش تر و کارآمدتر بود".

وجود حق مالکیت، نهادهایی که مانع از تخریب خلاق می گشتند و نظام سیاسی که قدرت پادشاه در آن به خوبی کنترل شده بود را می توان دلیل وقوع این انقلاب در انگلستان دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

درآمدی بر کتاب "چرا کشورها شکست می خورند"

کتابی تاریخی تحلیلی که به بررسی علت رشد و توسعه برخی کشورها و دلیل عدم پیشرفت برخی دیگر پرداخته است. این کتاب در مطالعاتی که من تا به حال داشته ام، اولین کتابی است که به رشد اقتصادی دیدگاهی تاریخی- اقتصادی دارد. 
رشد و پیشرفت کشورها در دیدگاه نویسندگان کتاب روندی است که تعامل برخی از عوامل و همزمانی برخی اتفاقات را می طلبد. اتفاقا همین دیدگاه تاریخی-اقتصادی است که جذابیت کتاب را دوچندان کرده است. رشد و پیشرفت کشورها در دیدگاه نویسندگی محصولی از یک روند تاریخی و کشمکش های سیاسی است و من خواننده از همه جا بی خبر که محصول نهایی را دیده ام(کشورهای توسعه یافته) آن را به فرهنگ و جغرافیا و دانش حاکمان نسبت می دهند. در این کتاب سه نظریه معروف در زمینه رشد و توسعه کشورها با مثال نقض رد می شود. سه نظریه مذکور نظریه فرهنگ، جغرافیا و جهل هستند.
کتاب به شدت گیرا و جذاب است و روایتی تحلیلی تاریخی است که هیچ مورخی به این زیبایی توانایی درک روندهای تاریخی موجود برای درک تفاوت پیشرفت کشورها را ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

چرا می نویسم؟

در این مطلب می‌خواهم درباره چرایی نوشتنم در این وبلاگ شرح دهم:

چرا می‌نویسم؟

تنها دلیل برای نوشتن در این وبلاگ "خودم" هستم.

چند وقتی است به دلیل مطالعه کتاب‌ها و مقالات مالی و اقتصادی دچار رخوت شدیدی شده‌ام و درباره مطالب گوناگون اقتصادی و مالی اطلاعاتی از منابع گوناگون دارم که وجود این اطلاعات به من این حس را می‌دهد که چیزی بلدم (اما خدا رو شکر هیچ‌وقت احساس صاحب‌نظر بودن نکرده‌ام). همچنین با دقت در صحبت‌های اخیرم با دوستان و آشنایان به تکراری شدن حرف‌هایم در محافل پی برده‌ام. تکراری بودن مطالب برای خودم که گوینده آن هستم رخ‌داده است نه برای شنوندگان آن.

در هنگام خواندن یکی از مطالب محمدرضا شعبانعلی درباره چرایی نوشتنش نکته‌ای جالبی به چشمم خورد. اصلاً بگذارید عین مطلب را بیاورم."بیرون ریزی و نوشتن، درست مانند پرت کردن سوخت موشک به بیرون است. تو را خالی می‌کند و با تکانش و شدتی بیشتر، به جلو می‌راند." حتماً برای شما هم پیش‌آمده است که وقتی موضوعی را که به‌تازگی خوانده‌اید برای فرد دیگری تعریف می‌کنید خودتان بهتر آن را می‌فهمید و نکات تروتازه و زوایای پنهان آن را بیشتر متوجه می‌شود. حتی برای من پیش‌آمده است که یک کتاب خوانده‌ام و بعد از تعریف آن برای دوستانم خودم نکات جدید و مهم آن را کشف کرده‌ام!

نکته بعدی در رابطه با دلیل نوشتنم، ثبت طرز تفکر فعلی است.برای من زیاد پیش‌آمده است که با دیدن یک عکس در خاطرات گذشته غرق‌شده و فضای آن عکس و لحظات آن برایم یادآوری شده است.ویژگی اصلی عکس‌ها و فیلم‌ها ثبت لحظات تاریخی و فیزیکی انسان است.اما در رابطه با طرز فکر چطور؟آیا می‌توانیم طرز فکر 3 سال پیش خود را به خاطر بیاوریم؟ مسلماً کسانی که روزانه به نوشتن خاطرات خود می‌پردازند به‌راحتی می‌توانند این کار را انجام دهند اما برای سایر افراد این کار بسیار سخت است.حتی گاهی دوستی صحبتی را از 3 سال پیش ما نقل می‌کند و باور نمی‌کنیم که چنین طرز فکری داشته‌ایم.خلاصه اینکه تنها راه ثبت و ضبط طرز تفکر و نوع اندیشیدن فعلی درباره مسائل مختلف، نوشتن است. نوشتن باعث ثبت طرز تفکر درباره مسائل مختلف می‌شود و سبب می‌شود متوجه تغییر روند فکری یا عدم‌تغییر آن(مرگ یا جمود فکری) بشویم. ثبت طرز فکر از طریق نوشتن خود راهی است برای فهم جمود فکری و اصلاح آن.

هنگامی‌که می‌خواهم درباره مطلبی صحبت کنم کمتر از زمانی که می‌خواهم درباره آن چیزی بنویسم از منابع معتبر و موثق و رفرنس دهی استفاده می‌کنم. نوشتن درباره مطالب روزمره و مشغولیت‌های ذهنیم سبب تفکر جامع‌تر و علمی‌تری نسبت به آن‌ها خواهد شد که مدنظر من است.

با توجه به دلایل بالا بر آن شدم تا در این وبلاگ شروع به نوشتن کنم. به‌عمد فضای اینستاگرام یا تلگرام را برای نوشته‌هایم انتخاب نکردم.افرادی حاضر در اینستاگرام و تلگرام دیدن یک عکس از دوستانشان یا خواندن جوکی در یک صفحه را ترجیح می‌دهند تا خواندن چرندیات ذهنی یک فرد. فضای حاکم بر وبلاگ به دلیل اینکه فرد برای خواندن آن به سراغ شبکه‌های اجتماعی خود نمی‌رود و در این میان هزاران پیام گرفتارش نمی‌کند را بیشتر پسندیدم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی