۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

نشانه هایی برای اشتباهاتی که تکرار می شوند

قبلا درباره عدم تصحیح اشتباهات و روند هایی که تکرار می شوند نوشته بودم. عدم تصحیح این اشتباهات منجر به تکرار روندهایی می شود که این روندها روزانه و ماهانه تکرار می شوند. تکرار این روندها منجر به تضعیف عزت نفس می شود.

فهمیدن این اشتباهات و تصحیح آن، نیازمند نشانه هایی است که تکرار مجدد این روندها را به ما تذکر دهند.

کسی که به صورت روزانه و ماهیانه در روابطش غوطه ور می شود، تعادل بین فعالیت های شاد و هدفمند را رعایت نمی کند. فردی در شغلش دچار روزمرگی گردیده است، شخصی که به شغلش یا یک فرد خاص اعتیاد دارد. همه و همه نیازمند نشانه است تا بتوان ملاکی برای تشخیص درست داشت.

این نشانه ها می بایست از جنس عملیاتی باشند تا به محض رویت نشانه ای برای اصلاح و عدم تکرار باشند. نشانه هایی که من برای تعادل بین فعالیت های شاد و هدفمند گذاشته ام، اینگونه اند:

1. بی حوصلگی و خستگی روحی در روز

2. خوابیدن بیش از حد

3. ورزش کم

این نشانه ها به محض مشاهده، باید مورد بررسی قرار گیرند تا اشتباهات قبلی تکرار نشوند.

مانند این نشانه ها برای رابطه عاطفی ام قرار داده ام تا اشتباهات گذشته را تکرار نکنم و بتوانم نقطه بهینه را در رابطه عاطفی ام را بیابم. این نشانه ها عبارتند از:

1. حساسیت بیش از حد روی رفتارها

2. تعیین زمان مشخص و حضور در کنار هم بدون هدف خاصی

3. کمرنگ شدن سهم خانواده و سایر دوستان در زندگی

4. کمرنگ شدن سهم فعایت های شاد برای پررنگ شدن حضور

بی توجهی به نشانه های این چنینی، نقطه تعادل در رابطه را به هم خواهد زد و مرا به سمت وابسته شدن و حساسیت های بیخودی پیش خواهد برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مسیری که تاکنون طی گردیده است

از روزی که مرتب و حداقل 4 روز در هفته شروع به وبلاگ نویسی کرده ام، بیش از 2 ماه گذشته است و 46 مطلب در وبلاگ درج گردیده است. ما حصل آنچه در وبلاگ درج گردیده است تا به حال تجربیات من بوده است که منجر به شفاف تر فکر کردن گردیده است. نوشتن روزانه و نوشتن در وبلاگ باعث می شود تا دیدگاه روزانه مان به مسائل تغییر کند و همه چیز را از دیدگاه یک تحلیلگر و منبعی برای نوشتن استفاده کنیم. از نگاهی به مانده مرخص استفاده نشده تا تجربه حذف ساعت.

به نظرم نوشتن این دو ماهه، ابتدای کار بوده است و تازه به قسمت شیب رسیده ام و تلاش برای رد شدن از این شیب است که مرا به یک وبلاگ نویس حرفه ای تر تبدیل خواهد کرد.

قرار را بر این خواهم گذاشت که در هر هفته حداقل 4 روز بنویسم. و این بار از مرور کتاب هایی که قبلا هم خوانده ام بنویسم. می خواهم از کتاب هایی که خوانده ام تولید محتوا داشته باشم.

اما مروری بر آنچه تا به حال به وبلاگ گذشته است:

تا به حال 862 بازدید کننده و 2089 نمایش داشته ایم. کمتر از 10 درصد بازدید های وبلاگ بازه بین 12 تا 1 شب است که می تواند ناشی از حضور ایرانیان خارج از کشور باشد. پراکندگی جغرافیایی مشاهده وبلاگ هم در تصویر زیر می توانید مشاهده کنید:

 

کاری به تعداد بازدید کنندگان نخواهم داشت (اگرچه محرک خوبی است و آدرنالین خوبی در خون ترشح می کند) اما با توجه به نوع نوشته هایم فقط وبلاگ برای خودم مناسب خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اهمال کاری و کارهایی که مهلت زمانی ندارند

اهمال کاری، واژه ای قریب برای من است.

در امتحان های دوران تحصیلی ام همیشه، با این توجیه که در روز آخر و ساعات آخر دانسته هایم از ذهنم نمی پرد در آخرین لحظات ممکن(صف ورودی به جلسه امتحان) درس را تمام می کردم. شب بیداری های خاص خود را داشتم و بعد از امتحان هم خوشحال و شادان می خوابیدم. در امتحان های دوران تحصیلی راهنمایی و دبیرستان با همین شیوه (البته به جز امتحان های سال سوم دبیرستان) بالاترین معدل مدرسه را کسب می کردم و همیشه هم با نوعی تفاخر به همه هم‌کلاسی‌هایم پژ شب امتحانی بودن را می دادم. یک بار که معلم نداشتیم ناظم از من برنامه روزانه ام را پرسید تا به بقیه نشان دهد که دلیل معدل بالایم مطالعه روزانه است نه شب امتحان. وقتی صداقت به خرج دادم و عین حقیقت را گفتم هیچ وقت نتوانست باور کند و دیگر آن رفتار سابق را با من نداشت.

همین چند ماه پیش پروپزال دانشگاهم تا 2 روز قبل از دفاعم در حد چند جمله نوشته شده بود اما 2 روزه نوشتمش و بدون اصلاحات در گروه آموزشی تصویبش کردم. تا اینجای کار اهمال کاری شاید موهبتی الهی بوده است که به من کمک کرده است بهترین نتایج را در کمترین زمان ممکن (البته تحت فشار و استرس فراوان) به دست آورم.

این ویدئوی جذاب از تیم اوربان به خوبی نقش اهمال کاری در زندگی را با نقاشی های جذابش نمایش می دهد.

مشکل از آنجایی آغاز می گردد که ما برای انجام کاری مهلت مشخصی نداریم. به جز امتحانات درسی سایر موارد زندگی این گونه اند. پیشرفت شغلی، گسترش شبکه ارتباطی، مطالعه در یک حوزه خاص، سلامتی جسمانی و.... . نداشتن یک مهلت زمانی مشخص برای اهمال کاران مساوی انجام ندادن کار است. پیشرفت شغلی ای که هر روز به تعویق می افتد و کم کم تبدیل به غرهای روزانه بدون تلاش خواهد شد. شبکه ارتباطی که در اولویت هزارم هم قرار ندارد و هر وقت بدان نیاز پیدا کنیم، حسرتش را می خوریم.

راهکار من برای فرار از اهمال کاری، پریدن از کار A به کار B است. فرض کن دو کار حال به هم زن داریم: اولی تلاش برای قانع کردن مشتری ناراضی و دیگری سر و کله زدن برای گرفتن یک سیستم جدید. به جای اینکه تا انتهای روز قصه دو کار باز حال به هم زن را بخورم، اگر حال صحبت با مشتری را ندارم با مدیر IT صحبت می کنم.

گذاشتن deadline برای خودت و پایبندی به مهلت قانونی تعیین شده بی توجه به کمال طلبی هم می تونه کارساز باشه. از جایی به بعد بابت تاخیرهای کوچک و تکراری صبح از خودم ناراضی بودم. مهلت مشخص نیم ساعته ای را برای خروج از خانه قرار دادم و هفته پیش از 5 روز، 3 روز را نیم ساعت زودتر از موعد کاری به سرکار رسیدم. اول نا امید شدم اما بعد که به پیشرفتم و هدف گذاری ام فکر کردم امیدوار ادامه دادم و این هفته به 4 روز در هفته می رسانمش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مزیت رقابتی و ارتباطات اجتماعی

 


دنیای امروز، دنیایی است که هرکسی به راحتی توانایی بیان نظرات و ایده های خود را دارد. در هیچ دوره ای از تاریخ انسان تا این میزان راحتی در بیان نظرات خود را نداشته است. این آسانی در بیان نظرات باعث می شود که حجم زیادی از نظرات مختلف از افراد مختلف تجمع گردد که با توجه به وقت و حوصله محدود هر فرد و توانایی محدودش در خواندن، توان خواندن تمام نظرات را ندارد. همین باعث می شود تا یک سری نظرات و رفتارهای خاص را بخواند و به آن ها توجه کند. 



انتخاب از میان این همه، نیازمند داشتن مزیتی رقابتی است. داشتن این مزیت رقابتی منجر به توجه دیگران به ما و نظراتمان است. هر چه این مزیت رقابتی محدودتر باشد و رسیدن به آن سخت تر باشد و یا طبق اصطلاح ست گودین شیب آن بیشتر باشد، تعداد افرادی که به ما توجه خواهند کرد بیشتر خواهد بود. مزیت رقابتی است که باعث می شود در جلسه مصاحبه ما از میان متقاضیان به راحتی انتخاب شویم. مزیت رقابتی است که باعث می شود صحبت ما، نوشته ما، در میان انبوهی از صحبت ها و نوشته ها دیده شود.

در بعد کوچکتر ما برای دوست داشته شدن توسط دوستان، آشنایان و همکاران خود نیازمند مزیت رقابتی هستیم. این مزیت رقابتی می تواند محبت، مهربانی، گشاده دستی، شوخ طبعی، قدرت غافلگیرکردن، عدم حساسایت روی وسایل، تسلط بر سخنوری، اهل مطالعه بودن، توانایی دفاع از ارزش ها و هزاران دلیل دیگری باشد که برای دوست داشته شدن نیازمند آنیم. هر چه دستیابی به این مزیت رقابتی سخت تر باشد، افرادی که در شبکه ارتباطی ما حضور دارند، گسترده تر خواهند بود.


مزیت رقابتی من در ارتباطاتم تا به حال چه بوده است و از این به بعد چه خواهد بود؟

چه مزیت هایی برای تغییر شبکه ارتباطاتم نیازمند است که من در حال حاضر آن ها را ندارم؟

چه مزیت های رقابتی می تواند منجر به ارتباط من با افراد قوی تری گردد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

تجربه حذف ساعت از زندگی

برای همچون منی که نگاه کردن به ساعت و توجه به تایم بندی و زمان های خاص، جزء ویژگی های همیشگی ام بوده است و با توجه به شغلم توجه به ساعت بسیار حساس است دوری از ساعت یک فرصت برای تجربه ای جدید محسوب می شود. حفظ ساعت مچی، از کار انداختن ساعت دیواری اتاق، قطع تمامی آلارم های موبایل همگی برای یک تجربه جدید است. در حال حاضر تنها یک ساعت رومیزی کوچک برای نمایش ساعت دارم که گاهی (تنها گاهی) روی زنگ هم می گذارمش. حفظ ساعت از زندگی روزمره، تنها عیبی که برایم داشته است دیر رسیدن و تاخیرهای کوچک 5 الی 10 دقیقه ای ابتدای صبح است که آن هم با زودتر راه افتادن از خانه جبران خواهد شد و برای هفته های اول شاید امری طبیعی به نظر برسد.

زندگی ماشینی، قرارهای پست سر هم، ساعات مشخص کاری، تعاملات و شبکه های اجتماعی به اندازه گذشته فرصت زندگی در حال و لذت بردن را از ما گرفته است. حذف ساعت از زندگی روزمره فرصتی مجدد برای من بود تا بی توجه به ساعت مطالعه کنم، از طبیعت لذت ببرم، از تعاملاتم لذت ببرم و نگرانی ای بابت زمان از دست رفته بابت این مسائل نداشته باشم. فکر می کنم در دومین پست از این وبلاگ بود که حساسیت روی زمان و نحوه خرج کردن آن‌ را به عنوان یکی از دارایی های خود و ویژگی هایم معرفی کرده بودم. امروز می دانم و می فهمم این ویژگی ناشی از کمال طلبی منفی ام بوده است. به این فکر می کردم که تعاملاتم برایم ضررهایی مثل وقت گرفتن از من و وقت کم آوردن برای مطالعه را دارد. تعاملاتم را کمتر کردم حتی یکبار به جمع دوستانم گفتم تنها نیم ساعت برای آنان وقت دارم و بیشتر نمی توانم برایشان زمان بگذارم.

امروز بعد از گذشت کمتر از یکسال از آن تاریخ ساعت را از زندگی ام حذف می کنم تا کیفیت بهتری در مطالعه، تعاملات و لذت از زمان را تجربه کنم. آن روز، تمام زمان هایی که می گذراندم را ثبت می کردم و امروز نه تنها این کار را نمی کنم بلکه به درونم بیشتر توجه می کنم و اگر حوصله انجام کاری را ندارم به دنبال کاری می روم که دوست دارم در این لحظه انجامش دهم(این کار قطعا چیزی از جنس اهمال کاری نیست بلکه توجه و احترام به خواسته ها و انگیزه هاست). امروز می دانم داشتن برادر خوب و فرصت در کنار هم بودن یک دارایی است که ارزش گذاری آن با زمان و پول قابل قیاس نیست. جایی که امروز ایستاده ام، جایی است در میان کمیت و کیفیت، نه نگاه صرف به تعداد ساعات مطالعه و نگاه بدون شاخص و کیفی. جایی که امروز ایستاده ام قطعا حرکتی است روی یک مرز باریک که غلطیدن در هر یک از سرزمین های کمیت و کیفیت، کار را خراب خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

فریب، خود فریبی و آزمون استخدامی


پی نوشت: در بک گراند کامپیوتر شخصی خودم و سرکار همیشه از تقویم های زیبای متمم استفاده می کردم. استفاده از این بک گراندها به دلیل زیبایی عکس های آن بود. معمولا مناظر طبیعی زیبایی داشت که از آن لذت می بردم و هیچ گاه هم نشد که از تقویم آن استفاده کنم چون در خانه همیشه از تقویم گوشی استفاده می کردم و در سرکار از تقویم کنار میزم. هفته قبل بود که یکی از پیام های اختصاصی متمم را به عنوان بک گراندم گذاشتم. تجربه خوبی بود. هر بار نگاه کردن به صفحه کامپیوتر مرا به یاد موضوع می انداخت در پی سی سرکار هم همین کار را کردم. به یاد دیر آموخته های محمدرضا افتادم. نکاتی ناب و حاصل از تجربه شخصی که می توانست بک گراند خوبی باشد.

من در آزمون استخدامی قبول نشده ام، خودم هم می دانم به خاطر عدم مطالعه، روش غلط مطالعاتی، منابع اشتباهی بوده است. اما نمی توانم به این موارد اذعان کنم و بپذیرم. هر کس را که می بینم می گویم این آزمون ها الکی است و هر کسی را خودشان بخواهند بر می دارند. هر کسی که از آزمونم می پرسد اینگونه جوابش را می دهم و فریبش می دهم. در حالی که خودم هم می دانم که، مشکل در خود من است. چند ماهی می گذرد. خودم هم فراموش می کنم که مشکل از من بوده. من بد خواندم، من کم خواندم، من بدون تحقیق منابع نامربوط را خوانده ام، اما کار از کار گذشته است. فریب خودم را هم خورده ام. هر جا که می نشینم از فساد در سیستم اداری کشور حرف می زنم. همه هم تایید می کنند. تبدیل شده ام به یک غرغروی تمام که کارش شده است غر زدن و عمل نکردن.

به یاد دارم که در فریب دو طرف داریم. فریب دهنده و فریب خورنده. تا فریب خورنده ای وجود نداشته باشد ما نمی توانم کسی را فریب دهیم. در دروغ اینگونه نیست ما تنها دروغگو را داریم. اما یه طرف فریب، یک فریب خورنده است. جالب آنجاست که چرخه فریب به این صورت است که ما ابتدا دیگران را فریب می دهیم، فریب می دهیم، فریب می دهیم و در آخر خودمان فریب می خوریم(برداشتی ذهنی از فایل فریب رادیو مذاکره).

این داستان من نبوده است. فکر می کنم این داستان برای همه ما آشنا باشد و لااقل چند نفری در اطرافیانمان داشته ایم اینگونه بوده اند.

به یاد دارم که میخواستم پروژه ای از یک ارگان نظامی بگیرم. چند باری به آنجا رفتم. هر بار با کارها و موضوعات ضعیف به آنجا سر می زدم. مسئول تحویل پروژه تا شروع به صحبت می کردم، می گفت این موضوعات از دستور کار مرکز خارج شده است و در این حوزه ها وارد نخواهیم شد. از آنجا که من هم عمیق روی هیچ کدام از موضوعات کار نکرده بودم نمی توانستم از آن دفاع لازم را بکنم و پروژه تحویل بگیرم. این داستان را برای دیگران که تعریف می کردم برای اینکه نگویم من کم کاری کرده ام همیشه می گفتم سخت پروژه می دهند و پارتی بازی است و اصلا تکلیفشان با خودشان هم مشخص نیست. چند ماهی گذشت. دیگر رغبتی برای رفتن به آنجا یا حتی تحقیق روی موضوعات مرتبط نداشتم. کاملا ناامید شده بودم و خودم هم فریب خورده بودم که نمی شود. در واقع مرکز کنترل ام از دورن به بیرون انتقال پیدا کرده بود و مشکلات را در بیرون از خودم جستجو می کردم.

شاید اولین راه برای مقابله، فریب ندادن دیگران باشد. البته این راه در برخی موارد عملی نیست. همیشه مواردی وجود دارد که نمی خواهم تمام واقعیت را دیگران بداند. یادداشت کردن واقعیات و جدا کردن تفسیر ما از واقعیت و احساسمان هم می تواند کارساز باشد. بیان احساسمان به دیگران درباره موضوع به جای فریب دیگران هم راه خوبی است: من احساس می کنم که این ها فقط به خودی ها اجازه ورود می دهند اما در هر صورت من تلاشم را خواهم کرد.

خوشحال می شوم اگر دوستانم  راهکار یا تجربه مشخصی در مواجهه با خود فریبی دارند و برایم تعریف کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مونولوگ، دیالوگ و هنر گوش دادن

مونولوگ را:

1.      قسمتی از نمایش که یک هنرپیشه به‌تنهایی در صحنه ظاهر شود و با خود حرف بزند؛

2.       تکگویی

3.      گفتگوی با خود، حدیثنفس

تعریف کرده اند.(منبع)

دیالوگ را هم به صورت زیر تعریف کرده اند(منبع):

1.      گفتگویی که میان اشخاص یک داستان، نمایشنامه یا فیلم صورت می‌گیرد؛

2.      گفتگو در مورد مسائل فرهنگی، اجتماعی و مانند آن.

اگر بخواهیم صحبت های خود با دیگران را در طول روز را دسته بندی کنیم چند درصد از آن ها از جنس مونولوگ است و چند درصد از جنس دیالوگ؟

فکر می کنم دیالوگ نوعی تبادل اطلاعات بین دو نفر است. من درباره موضوعی مثل نااطمینانی در فضای اقتصاد کلان ایران و پیش بینی ناپذیری آن با شما صحبت می کنم. اگر گفتگوی من و شما مونولوگ باشد من حرفم را در این باره می زنم شما هم یاد یکی از دوستان تولید کننده ات می افتی و خاطره ای از او نقل می کنی که آره فلانی وقتی دلار بود 1000 تومن رفت قرارداد تولید بست و تا اومد تامین مواد اولیه کنه، خورد به گرونی دلارو جنسشو با دلار 1500 تامین کرد و قراردادم که ثابت، اصلا ضرر کرد. آخرم نتیجه اینکه توو این مملکت اصلا کار تولیدی نباید کرد و دلالی بهترین کاره. توو اینجا من داستان و روایت خودمو گفتم و تو هم یه تجربه ازش نقل کردی و در نهایت هم این دو تا مونولوگ در همینجا به اتمام می رسه. این جنس مونولوگ ها را در جاهای مختلفی تجربه می کنیم. در محیط کار وقتی از ایجاد یک خدمت جدید برای مشتریانت صحبت می کنی، دعواها و اختلافات زناشویی مملو از این مونولوگ هاست.

به نظرم حرکت از سوی مونولوگ به سمت دیالوگ، نیازمند مهارت گوش دادن هست.

دیالوگ و جریان تبادل اطلاعات است که من را به یک فروشنده موفق تبدیل می کند. بی دیالوگ، من تنها یک سری مونولوگ های تکراری و یکسان برای همه خواهم داشت و یک روضه ثابت برای پیر و جوان و کودک و زن و بچه خواهم خواند.

به نظرم کیفیت ارتباطات ما با دوستان، همکاران و خانواده نیز به دیالوگ هایمان بستگی دارد. دیالوگ است که مرا به یک رفیق خوب، صمیمی و یا همکار فهیم تبدیل می کند.

در انتها مطلبی به نقل از شاهین کلانتری از رابرت آلن:

همیشه به یاد داشته باشید که هرگز دو مونولوگ، یک دیالوگ را ایجاد نمی‌کنند.

.Always remember that two monologues never make a dialogue

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خستگی، ذهنی یا جسمی

نمی دانم اسمش را چی بگذارم؟ خستگی اصلا معنای درستی از مفهومی که مدنظر من است یا نه اما اجازه بدهید اسمش را خستگی بگذارم. جلوتر اسمش را هر چه خواستید بنامید.

کارگر ساختمانی ای را فرض کنید که از صبح مشغول به فعالیت بدنی شدید است. جابه جایی مصالح ساختمانی، امر و نهی شدن توسط کارگر بالا سری و در خیلی مواقع بی احترامی. در انتهای روز همین کارگر با تمام مشقت هایی که کشیده است، به خانه می رود. اما آیا خستگی احساس می کند؟ آیا خسته تر از منی است که حداقل 9 در روزم را در محیط شغلی ام می گذرانم و 6 ساعت از آن را در پشت میزم هستم. آیا اصلا می تواند رابطه مستقیمی بین میزان فعالیت بدنی و خستگی در نظر گرفت؟

در نظر من، شاید بتوان خستگی را به دو نوع تقسیم بندی کرد:

1.      خستگی بدنی

2.      خستگی ناشی از تکرار

معنای اولی که واضح است. معمولا این خستگی با خوابیدن یا بهتر بگویم بیهوش شدن، رفع می شود. به شخصه هر گاه از جنس خستگی نوع اول را تجربه کرده ام، در انتهای روز در یک جایی از خانه بیهوش شده ام و در نیمه های شب به خود آمده ام.

اما جنس خستگی نوع دوم متفاوت است. عامل این خستگی، عدم یادگیری است. منظورم از یادگیری، چیزهایی از جنس ریاضی و فیزیک و علوم ثابت و حتی خواندن کتاب نیست. یادگیری می تواند یک قانع کردن ساده باشد، یک نوع صحبت کردن جدید، یک نوع شوخی جدید با مشتری برای نزدیکی بیشتر و مثال هایی از این جنس. روزهایی که در زندگی ام، یادگیری نداشته ام بدترین روزهایم بوده است.

سکون عامل مرگ آدمی است اگرچه هنوز روی پا راه برود و نفس بکشد. شاید درخت با نفس کشیدن و رشد هر روزه اش به ما بیاموزد که بدون یادگیری و بدون رشد اندک روزانه نه راه به جایی خواهیم برد و نه فایده ای خواهیم داشت. یک درخت که رشد روزانه دارد، سایه ای ایجاد می کند که در سایه آن خانواده ای می توانند استراحت کنند، فردی می تواند کتاب بخواند فکر کند و درخت مفید خواهد بود.

اعتقاد شخصی ام این است که چیزی تحت عنوان خستگی جسمی وجود خارجی ندارد آنچه جلوی آدم را می گیرد، آنچه مانع از بیدار شدن ارزشمند به قول شاهین کلانتری خواهد شد چیزی از جنس خستگی ناشی از تکرار است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

در تمجید دوره مجدد نظم شخصی

دورس استعدادیابی مقدماتی و نظم شخصی جزء اولین درس هایی بود که به صورت جدی شروع به مطالعه آن ها در متمم کردم و اتفاقا خلاصه برداری هم می کردم از آن ها. شاید آن روزها درس نظم شخصی و مخصوصا معرفی زمان سفید و سیاه برای منی که قدرت تمرکز پایینی داشتم، به مانند اکسیری بود. زمان سفید و سیاه را برای مدت طولانی رعایت می کردم اما به رفتار و عادتم تبدیل نشد. به بهانه یادآوری آن روزها و به دلیل نهادینه نشدن همین رفتار و همچنین تصمیماتی که در حوزه کتابخوانی گرفتم(+)، به دوره مجدد این درس پرداختم.

نکته مهمی در اواسط این درس توجهم را جلب کرد، نکته ای که شاید آن زمان دغدغه ام نبود(اصلا یکی از ویژگی های بسیار خوب دوره کردن مطالب همین است، دریافتی که از یک موضوع، درس یا مطلب خواهی داشت متفاوت از دفعات قبل است).

کمال طلبی

کمال طلبی همان ویژگی ای است که دورن من، مشاهده می شود. مخصوصا در حوزه برنامه ریزی. همین ویژگی است که گاهی عزت نفس را تخریب می کند. کمال طلب ها (از جمله من) تصمیم می گیرم صبح نیم ساعت زودتر در محل کار حاضر شوم، تا صبح ها وبلاگ خود را آپدیت کنم. از 5 روز کاری، در سه روز کاری نیم ساعت زودتر می رسم از همان سه روز یک روز هم به دلیل مشغله زیاد اصلا در همان نیم ساعت هم نمی توانم کاری بکنم. ذهن کمال گرایم شروع به اذیت کردن می کند: من از اول هم می دانستمJ

همین ذهن کمال گرا نمی گذارد، کتابی که روایت تاریخی دارد سریعتر پیش بروم و به بحث اقتصادی و تحلیلی آن برسم و اصرار اصرار که خوب خلاصه بنویس انگار که قرار است این خلاصه ها را با خود به سر جلسه امتحان ببرم. تازه قشنگ هم بنویسJ

کمال گرایی باعث می شود خودمان هم یادمان برود که نیم ساعت زودتر رفتن برای وبلاگ نیست برای سر وقت رسیدن است و خلاصه برداری برای فهم بهتر.

خلاصه که اندر مزایای دوره مجدد یادآوری و تفکر به این خصیصه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

کانال های تلگرامی و یادگیری قطعه قطعه و وسوسه حذف تمام کانال ها

به بهانه نوشتن در مورد گزینه های پیش فرض و کانال های تلگرامی و خواندن پست صدرا که در این پست هم به آن اشاره کردم، توجهم به لیست کانال هایی که نوشتم جلب شد. اکثرا حول موضوع تحلیل های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بورسی متمرکز هستند به جز چند مورد دیگر. خواندن این حجم از تحلیل ها، در مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همگی یادگیری های قطعه قطعه ای هستند که حتی پیرامون این موضوعات خوانده شده نمی توان در حد چند دقیقه صحبت کرد. تنها کاربردش در تکرار طوطی وار آن برای کسانی است که در این کانال ها عضو نیستند و احیانا آن را نخوانده اند. از آنجا که عادت ندارم بدون منبع هم صحبت کنم در ابتدای صحبتم همیشه گوینده را اعلام می کنم و حتی از این فرصت هم سوء استفاده نمی کنم تا برای خودم شهرتی جعلی در ارائه تحلیل بسازم.


 


خواندن این نوع تحلیل ها چیزی از جنس تصویر بالاست. فرض کن به کسی، چند خازن یا چند ال ای دی یا چند ترانزیستور بدهی و حتی کیت برای بستن آن ها را به او ندهی. هر بار چند ترانزیستور و چند خازن که حتی با هم دیگر همخوانی هم ندارند. در انتها سبدی از ترانزیستورها و خازن هایی خواهی داشت که چون حتی جایی برای نصبشان نداری مجبوری به بیرون بریزیشان(البته مغز خودش زحمت حذف تمامی این ها را خواهد کشید و از ما فرصتی برای حذف اینگونه اطلاعات نخواهد گرفت).

فکر به این موارد بود که مرا به حذف تمامی کانال هایی که در پست قبل اشاره کردم وسوسه می کند. آیا می تواند جایگزین این کانال ها، خواندن وبلاگ دوستان متممی باشد یا خواندن آن نیز خود، چیزی از جنس یادگیری قطعه قطعه است. اگرچه خواندن وبلاگ ها برایم بسیار درس آموز است و همیشه با خواندن وبلاگ های دوستان متممی و به لطف Inoreader که جدیدا به گوشی و تبلتم اضافه شده است از وبلاگ ها می آموزم و سوال هایی برای فکر کردن ایجاد می شود. اما به نظرم جایگزین کامل تر و بهتر در این زمینه، به دنبال سوالاتم رفتن و تشکیل کریستال یادگیری است به گونه ای که در موضوع مورد سوال بتوانم در حد چند دقیقه صحبت کنم.

بحث تایید یا عدم تایید برجام توسط ترامپ که طی روزهای آینده رخ خواهد داد با وجود کانال های تلگرامی و خواندن تحلیل آنان در حد خواندن چند نظر و نفهمیدن قسمت هایی از آن خلاصه خواهد شد. در صورت عدم وجود تمام این کانال ها و تحلیل ها، میتوانم بنیاد و اساس تحریم ها را با سرچ به دست آورم و اثر تایید ترامپ بر روی آن را از دیدگاه ها مختلف و نظرات متنوع تر بخوانم. اینگونه خواندن درباره مسائل، هم منجر به ایجاد کریستال خواهد شد و هم افزایش عزت نفس از طریق تحلیل مسائل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی