۱۱ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

رویه های صبحگاهی و شبانه از محمدرضا شعبانعلی تا دارن هاردی

گزارش عادی یک روز محمدرضا شعبانعلی برگرفته از سایت شخصی او:

حدود ساعت چهار بیدار می‌شوم. یک برگه نیایش روزانه دارم که خودم نوشته‌ام. آن را چند بار می‌خوانم. در همان رختخواب، لپ‌تاپ به دست، نگاهی به چند سایت خبری می‌اندازم. تلاش کرده‌ام از خبر‌گزاری جمهوری اسلامی تا خبر‌گزاری‌های صهیونیستی در میان فهرست آنها باشد. پس از خواندن تمام آنها می‌توانم به برایندی از وضعیت جهان دست‌ پیدا کنم. نگاهی به شاخص‌های اقتصادی می‌اندازم. چند صفحه‌ای کتاب می‌خوانم. همیشه یک برگ کاغذ یا یک فایل باز روبرویم دارم تا تداعی‌هایم را بنویسم. حدود ساعت پنج، پیامک‌ها را می‌خوانم و برخی را پاسخ می‌دهم. بعد ایمیل‌ها را چک می‌کنم. دوباره نیم‌ساعتی می‌خوابم و به کار‌هایی که باید آن روز انجام دهم فکر می‌کنم. کار رسمی بین شش تا هفت شروع می‌شود. شادی قلی‌پور مدیر برنامه‌هایم، برنامه‌ی روزمره را یادآوری می‌کند و به خاطر تمام قرار‌هایی که بدون هماهنگی او گذاشته‌ام توبیخ‌ام می‌کند. حق هم دارد. روز‌ها و ساعت‌های زیادی وجود دارد که گاه به سه یا چهار یا پنج نفر همزمان قول داده‌ام! معمولاً صبحانه هر روز را در دفتر یکی از دوستان یا شریکانم می‌خورم تا ضمن خوردن صبحانه، بتوانیم برای کارهایمان هم برنامه‌ریزی کنیم. پس از صبحانه جلسات متعدد یکی پس از دیگری برگزار می‌شود. معمولاً این جلسات تا ساعت یک بامداد ادامه پیدا می‌کنند. از جلسات جدی دولتی تا جلسات بانک‌ها و بیمه‌ها تا جلسات کوچکی که در محافل دوستانه‌تر برگزار می‌شود. معدود فرصت‌های خالی بین جلسات را با همکارانم برای کارهای داخلی‌مان صرف می‌کنم. در این میان، یکی دو روز در هفته‌ هم کلاس‌هایی دارم که معمولاً آنها را از پنج تا نه شب برگزار می‌کنم. ساعت یک بامداد، کامپیوترم را باز می‌کنم. کامنت‌های سایت را جواب می‌دهم البته در ماشین‌ هم در فاصله‌ی بین جلسات، اگر اعصاب و حوصله‌ای باشد، کامنت‌ها و ایمیل‌ها را روی تبلت می‌خوانم و پاسخ می‌دهم به همین دلیل کامنت‌ها در طول روز کوتاه‌‌تر از شب‌ها پاسخ داده می‌شوند! و خلاصه‌ای از کارهایی را که برای روز‌های آتی مانده، می‌نویسم. در لابه‌لای این کارها، تلاش می‌کنم هر روز بین پنجاه تا صد صفحه کتاب بخوانم و نکاتی را یادداشت کنم تا بعداً روی آنها فکر کنم. این برنامه در هفت روز هفته تکرار می‌شود. طی ده سال اخیر تعداد روز‌های تعطیل من مجموعا به صد روز نرسیده است.

گزارش یک روز عادی دارن هاردی برگرفته از کتاب اثر مرکب:

آیفون من ساعت 5 صبح زنگ می زند و من دکمه یادآوری را می زنم. بعد، می دانم که هست دقیقه وقت دارم برای سه کار اول، قدردان تمام چیزهایی هستم که به آن فکر می کنم. دوم، هر روز به یک شخص ابراز محبت می کنم. سوم، درباره هدف شماره یک زندگی ام فکر می کنم و سه کاری را انتخاب می کنم که همین امروز می توانم برای نزدیک شدن به آن انجام دهم. قهوه سازم را روشن می کنم و حدود 10 دقیقه تا دم آمدن قهوه فرصت دارم در این فرصت حرکات کششی انجام می دهم. بعد از انجام حرکات کششی، یک فنجان قهوه میزم و برای 30 دقیقه مطلب مثبت و آموزشی می خوانم. بعد از آن مهم ترین پروژه ام را بر می دارم و به مدت 1 ساعت با تمرکز کامل و بدون حواس پرتی روی آن کار می کنم. بعد از آن راس ساعت 7 صبح، سراغ تنظیم مجدد اهداف اصلی یک ساله و پنج ساله می روم و اهداف کلیدی آن فصل سال و اهداف اصلی هفتگی و ماهانه ام را تنظیم می کنم. بعد سه مورد از مهم ترین و باارزش ترین اولویت های روزم را مرور یا تنظیم می کنم؛ بقیه روز می تواند میلیون شکل متفاوت داشته باشد.

وجه مشترک بین این دو تعریف از روز دو فرد موفق را در چه می توان دید؟

بارها زندگی و روزهای افراد موفق را خوانده بودم اما به این مسئله کاملا بی توجه بودم تا با آن در کتاب اثر مرکب آشنا شدم.

رویه های صبحگاهی و شبانه ثابت

تمام افراد موفق و صاحبان کسب و کارهایی که با آن ها همکاری داشته ام، علاوه بر عادت های خوب، برای انجام کارهای منظم روزانه شان، رویه هایی را به وجود آورده اند. این تنها راهی است که هر یک از ما می توانیم به طور پیش بینی پذیری رفتارمان را تنظیم و کنترل نمائیم.(دارن هاردی)

این رویه های صبحگاهی و شبانه، باید به گونه ای تنظیم شود که برای 50 سال پیش رو قابلیت اجرا داشته باشد؛ ثبات و پایداری در آن رمز موفقیت است.

دن اریلی در کتاب نابخردی های پیش بینی پذیری(به نقل از صدرا علی آبادی) می گوید که تصمیم های ما به هم وابسته هستند و در واقع ما زنجیره ای از تصمیم ها را اخذ خواهیم کرد. تصمیم اینکه صبح خود را با چه شیوه ای و چه کارهایی آغاز کنیم می تواند بر روی تصمیم های ما در ادامه روز هم موثر باشد و برای ما روزی شکوهمندتر بسازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

به جلو غلتاندن هدف


هدف گذاری کار بسیار سخت و حساسی است. در ابتدای امر که به هدف گذاری فکر می کنی، فکر کردن به چیزهایی که قرار 

است به آن ها برسی ساده ترین کار ممکن است حتی روی کاغذ آوردن آن نیز آسان است. مثلا من میخواهم سال دیگر موفق تر از امسال باشم. اما آیا این هدفی است که قابل دستیابی باشد یا اگر قابل دستیابی باشد اصلا قابل سنجش است؟

هدف باید واضح، عینی و قابل سنجش باشد و ملاک هایی برای اینکه بفهمیم در مسیر درست هستیم یا نه داشته باشیم.

من فردی کمال گرا هستم و تصمیم می گیرم شبانه 10 دقیقه ورزش کنم بعد از گذشت یک هفته می بینم 5 روز از هفته را ورزش کرده ام و پیش خودم می گویم از اولم می دانستم به هدفم پایبند نخواهم ماند. در هدف گذاری نباید کمال گرا بود یا اگر هدف را بلند انتخاب کردیم نباید خودمان یادم برود که بالاخره 5 روز از هفته را ورزش کرده ام و ملاک 7 روز هفته ملاک بزرگی است و ورزش کردن پنج روزه خود دستاورد بزرگی در راستای هدفم است.

همه این مطالب بهتر و زیباتر از اینجا در فایل های صوتی نقطه شروع متمم قرار داده شده است.

به جلو غلتاندن هدف خود یکی از مهمترین مهارت هاست. به جلو غلتاندن هدف یعنی مست رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده خود نشویم و هدف های خود را اصطلاحا Roll over کنیم تا بتوانیم پویایی را تجربه کنیم. به جلو غلتاندن هدف، باید قبل از رسیدن به استانداردهایی که تعیین کرده ایم اتفاق بیافتد وگرنه چنان مست رسیدن به استانداردهای خود خواهیم شد که مسیر پیش رو را به فراموشی خواهیم سپرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

عادت هایی برای موفقیت و موفقیت در کلام یا رفتار

موفقیت را می توان نتیجه ثبات و تکرار در عادت هایی دانست که در انسان نهادینه شده است. این عادت ها به سبب سبک زندگی انسان در او به وجود آمده است. دارن هاردی میلیونری خود ساخته، برای موفق شدن کتاب خودش را نخوانده بود(!) او تنها بعضی رفتارها که شامل سخت کوشی و ثبات قدم در کارها است را از پدرش که مربی راگبی بوده است آموخته بود. مربی راگبی ای که سخت کوشی و سحر خیزی را روزانه به پسرش آموخته بود. حضور و بروز و تکرار این عادت ها و با سخت گیری پدرش عادت هایی را در دارن نهادینه کرده بود که منجر به موفقیت او گردیده است و حالا او همان رمز و رازها را در کتاب اثر مرکب خود منتشر کرده است که تا به حال فروش های بالایی را به ثبت رسانده است.



وجود چنین عاداتی به موفقیت منجر خواهد شد نه صحبت از عوامل موفقیت. به قول محمدرضا جامعه ای که هنوز عدالت در آن نهادینه و اجرا نشده است از عدالت صحبت می کند و عدالت می شود موضوع مورد بحث شخص نفر اول کشور. در مورد موفقیت هم همین گونه است افرادی که از رموز موفقیت در صحبت های خود استفاده می کنند، همان هایی هستند که هنوز این عادات در آن ها نهادینه نشده است و نتوانسته اند اجرایش کنند وگرنه در عمل چیزی از آن ها دیده می شد و لازم به تکرار آن در حرف های خود نبودند. داستان همان مدرک و مهارت است. کسی که در امری مهارت دارد نیاز به مدرک در آن حوزه ندارد خودش و رفتارش معرفش در آن مهارت خواهد بود. من اگر تحلیل تکنیکال بلد باشم، پرتفویم نمایاشگر میزان مهارتم خواهد بود چه فرقی می کند این مهارت را با 5 کتاب به دست آورده ام یا 5 کلاس یا 5 دقیقه فایل تصویری یا با کلاس نیما آزادی یا خودم در اینترنت. پرتفویم نمایاشگر میزان مهارتم در این تحلیل است و نیازی به ارائه مدرک برای اثبات آن ندارم اما اگر مهارت کافی در این زمینه نداشته باشم رو به مدرک می آورم میروم کلاس فلان استاد تا از قِبل اعتبار او بتوانم برای خودم اعتباری بسازم اما قطعا مهارتی در آن نخواهم داشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اثر مرکب، تغییر استراتژی و فرزاد داستان من

ثبات قدم در مسیری که در آن قدم برمی داریم از اهمیت بالایی برخوردار است. ثبات قدم در مسیر، به معنای عدم تغییر استراتژی کلی ما در زندگی به دلیل رخدادهای غیر منتظره یا پیش بینی نا پذیری یا ندیدن نتایج لحظه ای و کوتاه مدت است.

من در حوزه ارائه خدمات به مشتریان در حال فعالیت هستم. احساس می کنم دیگر جایی برای پیشرفت ندارم و جایی که ایستاده ام دیگر انتهای کار است (همان قسمت شیب که ست گادیان به خوبی به آن اشاره می کند) با مدیرم و همکارانم هم رابطه خوبی ندارم. گاهی با آن ها وارد تنش می شوم، اکثر اوقات هم به سردی با آنان برخورد می کنم. یک تنش کوچک در محیط کاری که در حالت معمول با یک روز یا یک صحبت کوچک قابل رفع است به دلیلی برای خروج من از حوزه ای که در آن هستم منجر می شود. شاید شناخت جایی که بن بست است با جایی که در قسمت شیب قرار دارد متفاوت باشد و اصلا تشخیص همین شیب باشد که مجوز ثبات قدم را صادر کند.

دارن هاردی در کتاب خود به خوبی این ثبات قدم و تغییرات کوچک و جزئی در سبک زندگی را تشریح می کند. دو نفر با نام های فرزاد  و حمید را در نظر بگیریم. حمید انتخابش در گذراندن وقت خود هنگامی که از سرکار به خانه می آید تلویزیون و سریال دیدن است. فرزاد وقتی به خانه می رسد می خوابد و بعد شبانه 5 دقیقه فایل صوتی آموزشی گوش می دهد. حمید و فرزاد با هم دوست هستند و وقتی حمید از فرزاد درباره ساعت های بعد از کارش می پرسد با شنیدن صحبت های فرزاد به او می گوید که زیادی سخت می گیرد سریال «زن ها شب ها به خانه نمی روند» و اون بازیگرشو ندیدی. فرزاد که میره فایل صوتی گوش می دی. ماه ها می گذرد فرزاد بین خودش و رفیقش حمید تفاوت محسوسی احساس نمی کند. به جز اینکه هر روز صبح باید داستان را از حمید جویا شود به جای اینکه خودش آن را ببیند. فرزاد همچنان مصمم است و ادامه می دهد. فایل های صوتی کمک کوچکی به او در کارش کرده است اما هنوز منافعش به هزینه ندیدن فیلم شبانه نمی ارزد. حمید به خاطر سریال دیدن های شبانه اش صبح ها کمی دیرتر به سرکارش می رسد اما هنوز هم سریال دیدن گزینه جذابی است. یک سال می گذرد فرزاد پیش خود می گوید من این همه فایل صوتی گوش دادم و درد چندانی ازم دوا نکرد برم همون فیلممو ببینم شبا به جای این کارا. فرزاد زود از استراتژی که چیده بود کوتاه اومد. نمی گم با این 5 دقیقه ها مدیر عامل شرکتش می شد اما لااقل صبح ها به موقع شرکت بود هر شب یک موضوع جدید یاد می گرفت که می توانست خلاقیتش را هم بیشتر کند. فرزاد زود از کارش دست کشید. فرزاد جایی که وارد شیب شده بود از کارش دست کشید.

کاشکی مثل فرزاد نباشیم. تا هنگامی که دلیل راهی که انتخاب کرده ایم از بین نرفته است برای نتایج کوتاه مدت از رفتارمان دست نکشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای تایید اجتماعی

تصویر بالا را به دقت نگاه کنید:

کدام یک از سه خط A، B یا C با خط مستطیل سمت چپ برابر است؟

خب این که کاملا مشخص است نه؟

آیا ممکن است کسی به این سوال به این سادگی اشتباه پاسخ دهد؟ خیر

اگر بگویم در آزمایشی که سالومون اش طراحی کرد، یک سوم افراد به این سوال جواب اشتباه دادند شما چه می گویید؟ عجب مردمان احمقی؟

اگر 5 نفر قبل از شما در اتاق حضور داشته باشند و گزینه B را انتخاب کنند و بعد نوبت به شما برسد آیا گزینه تان را برای مثل جمع شدن عوض نمی کنید؟ حتما بارها برای شما هم به وجود آمده است که این کار را کرده باشید. یادم می آید یک بار به تنهایی جواب مسئله ریاضی ای را درست حل کرده بودم و چون متفاوت از بقیه بود جوابم را نگفتم(مربوط به سال های دوره تحصیلی دبیرستان).

خطای تایید اجتماعی همان چیزی است که سبب می شوید همرنگ جماعت باشید تا نیاز به توضیح چیزی نداشته باشید. همان چیزی است که جرئت پاسخ صحیح دادن به مسئله به این سادگی را از یک سوم افراد می گیرد.

این تکنیک در برنامه های طنز هم کاربرد خوبی دارد. لحظاتی که شوخی های بی مزه اجرا می شود صدای پشت زمینه خنده نمایش ما را به خنده وا می دارد.

«یادمان نرود اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه ای بگویند آن چیز همچنان احمقانه است»

سامرست موام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اثر مرکب و رفتارهای کوچک



 کتاب اثر مرکب دارن هاردی با ترجمه آقایان احمد پور و حیدری را به تازگی آغاز کرده ام. در فصل اول کتاب برای معرفی اثر مرکب مثال جالبی مطرح می شود:

اگر بین سه میلیون دلار به صورت نقدی و یک سکه یک سنتی که در 31 روز آینده هر روز ارزشش دو برابر می شود، حق انتخاب داشته باشید کدام را انتخاب خواهید کرد؟

در روز 30 ام کسی که سکه یک سنتی را انتخاب کرده است 5.3 میلیون دلار ثروت خواهد داشت و در نهایت هم کارش را با 10737418 دلار به پایان خواهد برد. این در حالی است که کسی سه میلیون دلار را انتخاب کرده است بیش از 7 میلیون دلار عقب تر از انتخاب سکه یک سنتی است که هر روز دو برابر می شود.

جادوی اثر مرکب در طول زمان و به مرور ایجاد می شود که میوه آن موفقیت است. این برای تمام افراد موفق جهان وجود داشته است تلاش مضاعف و فراتر از انتظار در یک مدت طولانی که ثمره اش در بلند مدت عیان خواهد شد. همین جاست که بدون تفکر سیستمی، این روند را به صورت یک رویداد می بینیم و به سراغ افراد موفق می رویم و می گوییم تمام آن ها مثلا فرزند اول خانواده بوده اند یا در دانشگاه هاروارد درس خوانده اند یا گروه خونی شان O بوده است و کذا و کذا.

این در حالی است که عموما ما به تغییرات بزرگ توجه می کنیم و تغییرات کوچک را نادیده می گیریم. یک بار در این رابطه قبلا هم نوشته بودم.

در بازار مالی به دنبال سودهای 60 تا 100 درصدی در سال هستیم. اگر قرار باشد شما سود 100 درصدی در یک سال را انتخاب کنید (با فرض عدم تداوم) یا سود 25 درصدی در سال کدام را انتخاب خواهید کرد؟ قطعا انتخاب سود 100 درصدی در سال جذاب تر است و می توانید با داستان آن هر کسی را متقاعد کنید تا پولش را به شما بسپارد. اما اگر تنها برای 5 سال با سود 25 درصدی پیش بروید سرمایه خود را به بیش از 3 برابر افزایش داده اید. اثر مرکب به صبوری نیاز دارد و تلاش برای راضی نشدن به میوه های دم دست برای رسیدن به هدف بزرگتر که قطعا کار سختی است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

توهم دسته بندی

خطای توهم دسته بندی از جایی آغاز می گردد که ما اشیاء و پدیده ها را در دسته بندی های ساختگی خود قرار می دهیم. مغز انسان به دنبال الگو و قوانین است و اگر هیچ الگوی خاصی پیدا نکرد، از خودش یکی ابداع می کند.

خطای دسته بندی بی خطر است؟

بازار مالی را در نظر بگیرید که روزانه آماج اطلاعات است. ذهن انسان در این بین به دنبال الگوها و قوانین می گردد و اگر نتواند چنین الگو یا قوانینی را پیدا کند یکی ابداع می کند. اساس به وجود آمدن تحلیلی به نام تکنیکال نیز پیدا کردن همین قواعد و قانون هاست. تحلیل تکنیکال را نمی توان نمونه ای از خطای توهم دسته بندی دانست زیرا در این نوع تحلیل، به دنبال قوانین و الگوهایی اثبات شده و تعریف شده از قبل هستیم. مشکل از جایی آغاز می گردد که برای کسب سود به دنبال هر قاعده و قانونی هستیم و برای اثبات آن نیز (به دلیل ترس از دست دادن آنچه ساخته ایم)، شواهد متناقض را نادیده می گیریم. در اینجاست که گرفتار خطای توهم دسته بندی می شویم. برای اجتناب از این خطا می بایست نسبت به قواعد و الگوهایی که در ذهن خود ایجاد کرده ایم مشکوک شویم و شاید آن را به یک ریاضی دان و آمار شناس حرفه ای برای تایید نشان دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

فیلم دیوانه از قفس پرید و محدودیت های ذهنی

کودکی از مسئول سیرکی پرسید:

چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این  کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل می تواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!

صاحب فیل گفت:

این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.

آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.

کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟

صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.

فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!

این داستان را شاید بارها شنیده باشیم، اما شنیدن و تکرار آن چیزی از اهمیت آن کم نمی کند.


دیروز به بهانه دیدن فیلم One Flew Over the Cuckoo's Nest به یاد این داستان افتادم. مک مورفی که در فیلم خودش را به دیوانگی زده تا از زندان رهایی یابد در بین دیوانگانی قرار دارد که مرز بین جنون و عقل آنان بایدهایی است که خودشان وضع نمودند. شاید بهترین صحنه فیلم از نظر من، آنجایی است که مک مورفی به بیلی می گوید همراه کسی که یک شبه عاشقش شده به کانادا فرار کند اما در عین ناباوری می گوید سرش شلوغ است و کارهایش زیاد و هنوز آمادگی لازم را ندارد.

مرز بین دیوانگی و سالم بودن افراد درون بیمارستان روانی را در این فیلم، مرزهای ذهنی است. جالب اینجاست که اکثر افراد حاضر در این بیمارستان، به جز مک مورفی داوطلبانه در این بیمارستان روانی حضور یافته اند.



یکی دیگر از صحنه های فیلم که به نظرم در زندگی روزمره خیلی از ما هم دیده می شود مردی به نام چزویک است. چزویک از پرستار ارشد چندین بار با داد و فریاد درخواست سیگار می کند و هر بار با امتناع او مواجه می شود. در انتها هم می پذیرد که با این شرایط کنار بیاید مک مورفی در آن لحظه شیشه بخش پرستاری را می شکند تا سیگار به او بدهد و به او می گوید به جای این همه التماس و فریاد کاری بکند. این مشکلی است که گاهی خودم هم داشته ام در زندگی شغلی و فردی هم به کرات دیده ام. مدیری که دلیل عدم پیشرفت واحدش را کمبود بودجه و اختیاراتش می داند. کارمندی که از کمبود حقوقش گلایه می کند و کوچکترین تلاشی برای پیشرفت شغلی و مهارتی اش نمی کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

دانشگاه شریف و خطای ذهنی توهم بدن شناگر

هنگامی که برای انتخاب رشته دانشگاه به دانشگاه ها و تقدم و تاخر آنان در انتخاب رشته فکر می کردم همیشه به دانشگاه شریف به طرز متفاوتی از دیگران نگاه می کردم. آن زمان در نظر من، دانشگاه شریف چیزی نبود جز دانشگاهی که ورودی های خوبی دارد و به واسطه ورودی های خوبش اساتید قوی و به روزی دارد و بالتبع دانشگاه با استاد و دانشجوی خوب، دانشگاه برتر کشور خواهد شد. بقیه اما دانشگاه شریف را دانشگاهی می دانستند که هر کس در آن ورود پیدا کند موفق خواهد شد. نمی خواهم منکر تعریف اثرات محیطی بر رفتار فرد بشوم اما به اعتقاد آن روز من، اگر رتبه های اول کنکور به دانشگاه معراج آباد هم می رفتند، دانشگاه شهر معراج آباد شریف را قورت داده بود.

مسئله ای که آن روز به آن فکر می کردم در واقع اشتباه گرفتن نتیجه با عوامل انتخاب، بود.



مثال مشهور دیگری در این زمینه شناگران هستند. نسیم طالب، به دنبال کاهش وزن خود بوده است. به ورزشکاران رشته های مختلف نگاهی می اندازد. دونده ها بدن قلمی و نازکی دارند، بدن سازها بدن پهنی دارند اما شناگران بندهای عضلانی و زیبایی دارند. در باشگاه محله شان ثبت نام می کند و هفته ای دوبار برای شنا به استخر می رود اما خیلی زود متوجه می شود که درگیر یک خطای ذهنی شده است. شناگرها به این دلیل انتخاب می شوند که بدن عضلانی ای دارند و این نتیجه ورزش آنان نیست.

او نام این خطای ذهنی را توهم بدن شناگر می گذارد. هرجا که عوامل انتخاب را با نتیجه اشتباه بگیریم این خطا رخ می دهد. تبلیغات بازرگانی زنانی که از لوازم آرایش شرکت زیباسازان تهران استفاده می کنند را زیبا نشان می دهد. استفاده از لوازم آرایش باعث زیبایی این زنان شده یا سازنده تبلیغات از زنان زیبا برای برنامه تبلیغی خود استفاده کرده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای بقا

آیا تا به حال شده است که به فکر تغییر حرفه خود باشید و به سمت افراد موفق آن حوزه جلب شوید و تصمیم خود را بگیرید و حوزه شغلی خود را عوض کنید؟

آیا تا به حال برای اینکه تصمیم به ازدواج بگیرید و زندگی متاهلانه را انتخاب کنید به نمونه های موجود نکاه کرده اید؟ به زوج های عاشق و همراه نگرستیه اید یا زوج های مشاجره گر

آیا تا به حال به سراغ ورزش جدید یا نوعی از موسیقی جدید برای آموزش رفته اید؟ چه کسی را به عنوان الگو در این راه بر گزیده اید؟ بهترین شناگر و موفق ترین موسیقی

من به دلایلی سال گذشته تصمیم به تغییر فضای شغلی ام گرفتم. از بخش معاملات فیوچرز به معاملات نقدی بورس کالا منتقل شدم. الگویی موفق با درآمد هفتگی 30 میلیون تومانی پیش رویم داشتم که رسیدن به آن جایگاه را به عنوان هدف قرار دادم و با این هدف وارد این حوزه شدم. بماند که بعدها فهمیدم شاید هزاران نفر برای رسیدن به این جایگاه، تلاش کرده اند و آن هایی هم که به آن نرسیده اند بیشتر آن را نفی می کنند و مثل گربه دستش به گوشت نمی رسه در مورد آنان صدق می کند. اما چه مسئله ای باعث شد آن روز آن تصمیم را با آن پیشینه ذهنی بگیرم که امروز برایم خنده دار به نظر برسد.

خطای بقا

ما انسان ها هنگامی که می خواهیم کاری را آغاز کنیم یا قدم در مسیری بگذاریم تنها به نمونه های موفق(در بهترین حالت) توجه می کنیم. می خواهم نویسنده شوم، به هزاران نفری که نویسندگی را نیمه کاره رها کردند را نمی بینم، هزارن نفری که نوشتند اما ناشری برای چاپ کتاب نیافتند را نگاه نمی کنم، هزاران نفری که رویای نویسندگی داشتند و هیچ کاری نکردند هم نمی بینم، تنها نویسنده های موفق که کتاب هایشان سالی 10 مرتبه تجدید چاپ می شود را می بینم و خودم را در جایگاه آنان تصور می کنم. وجود این خطا سبب می گردد دائما میزان موفقیت را خود را بیشتر از حد تخمین بزنیم.(برداشتی نسبتا مستقیم و گاهی آزاد از کتاب هنر شفاف اندیشیدن رولف دوبلی)

راهکار: برای شروع یک کار جدید، یک هنر جدید، تغییر حرفه تنها به دیدن افراد موفق آن حوزه اکتفا نکینم. اگرچه جز افراد درجه یک و موفق آن حوزه زندگی نامه یا تعریفی پیدا نخواهیم کرد (کسی علاقه ای به بیان شکست های خود ندارد) اما به سراغ افراد عادی آن حوزه برویم با آن ها صحبت کنیم خودمان را جای آن ها بگذاریم و مجددا دوباره تصمیم بگیریم. با افراد مختلف تعامل کنیم و سعی کنیم با خود افشایی، اطلاعاتی از خود در اختیار دیگران قرار دهیم تا آنان اگر نمونه ای در اطراف خود دارند، به ما معرفی کنند تا با او صحبت کنیم و ابعاد مسئله بیشتر برایمان واضح شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی