۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

آیا ما در مقابل احساسات دیگران مسئولیم؟





آیا ما در مقابل احساسات دیگران مسئولیم؟

ما در مقابل احساساتی که در دیگران ایجاد می شود مسئولیم؟

فرض کنید من هر روز صبح با مدیرم در محیط کاری خوش و بش دارم و سلام گرمی به همکارانم می دهم. صبح دوشنبه از راه می آیم، سلام سردی به همکارانم می دهم و سر جایم می نشینم؛ سرم را در گوشی فرو می برم. همکارم از من سوالی می پرسد؟ به تندی و با عصبانیت جوابش را می دهم. آیا من مسئولیتی در قبال احساس بدی که در وی ایجاد کردم، دارم؟

مارشال روزنبرگ در کتاب ارتباط بدون خشونت زبان زندگی به این موضوع اشاره می کند که رفتار دیگران تنها می تواند تحریک کننده احساسات ما باشد اما به هیچ وجه علت آن نیست. احساسات ما از یک سو پیامد انتخاب شیوه دریافت گفته ها و اعمال دیگران و از سوی دیگران پیامد نیاز ها و انتظارات ما در آن لحظه خاص است.

وی در کتاب اذعان می کند که قضاوت، انتقاد، عیب یابی و تفسیر دیگران همه بیان وارونه نیازهای خود ما هستند. تنها راه پاسخ گویی محبت آمیز به نیازهای ما، بیان صریح نیازهایمان به جای انتقاد و قضاوت و عیب یابی است. 

اگر من در یک رابطه عاطفی نیاز به توجه بیشتر داشته باشم و راه انتقاد را انتخاب کنم تنها جواب؛ می تواند مقاومت طرف مقابلم باشد در برابر این انتقاد و دفاع از خود. من می گویم تو به من توجهی نداری و او هزاران مثال از توجهش به من می آورد و مرا فردی منتقد می داند. این فرآیند ادامه خواهد یافت و مشکل و نیاز یک طرف که رفع نخواهد شد بلکه هر دو طرف زخم خورده خواهند شد. اما اگر من راه بیان صریح نیازم را انتخاب کنم به احتمال قوی پاسخی محبت آمیز دریافت خواهم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مدل ذهنی میدان جنگ یا زمین بازی

مدل ذهنی دریچه نگاه ما به مسائل و مشکلات و اتفاقات زندگی است.

کسی که مدل ذهنی اش این است که همه حقش را خورده اند و باید حقش را بگیرد و به دنبال حق خود برود و حقش را بگیرد و عبارت معروف «حق گرفتنی است نه دادنی».

کسی که زندگی را میدان مبارزه می داند. خودش و دوستانش را در یک سنگر می بیند و بقیه را دشمن می پندارد که باید با آن ها مبارزه کند. این مبارزه تا رسیدن به سرزمین هدف ادامه خواهد داشت. جنگ با همه برای رسیدن به اهداف خود یکی از رفتارهای دائمی این فرد در زندگی است.


کسی که زندگی را میدان رقابت می داند. همیشه و در همه جهات از جمله درآمد، موقعیت اجتماعی، موقعیت خانوادگی، همسر، فرزندان و هر چیزی که فکرش را بکنید خودش را با دیگران مقایسه می کند. دغدغه های این فرد بنا به افرادی که با آن ها مواجهه دارد متفاوت است و دغدغه هایش به واسطه افرادی که با آن ها تعامل دارد تغییر خواهد کرد.

کسی که زندگی را میدان مذاکره می بیند. همه جا و در هر گفتگو به دنبال امتیاز دادن و گرفتن است. هر گفتگویی را میدان تبادل امتیازات می بیند و در هر رفتاری به امتیازهایی که رد و بدل می شود، فکر می کند. اگر جایی در گفتگویی امتیاز زیادی به کسی داد حواسش است که در جای دیگر امتیازات مناسب از وی بگیرد. (برگفته از کانال رادیو توانگری دکتر شیری)

مراقب باشیم از چه مدل ذهنی به زندگی نگاه می کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای مرجعیت


مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسه‌ای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود. قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش شونده». برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود.

هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذ‌های داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر». به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر می‌کرد که در اتاق مجاور، مرد دیگری نشسته است که قرعه‌ «آزمایش شونده» به نامش درآمده.

ژنراتور را روشن کردند. هدف از آزمایش،‌ «ارزیابی اثر تنبیه بر روی حافظه و کارکرد آن» بود. به آزمایشگر لیستی از کلمات و معانی آنها داده می‌شد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود برای «آزمایش شونده اتاق مجاور» بخواند و سپس سوالاتی چهار جوابی را برای او می‌خواند تا ببیند آیا می‌تواند گزینه‌ی درست را انتخاب کند؟

آزمایش شونده، با انتخاب یکی از چهار کلیدی که پیش روی او قرار داده بودند، گزینه مورد نظرش را اعلام می‌کرد. گاهی درست و گاهی نادرست.

هر بار که پاسخ نادرستی داده می‌شد، با فشار یک دکمه، شوک الکتریکی به مردی که در اتاق مجاور بود وارد می‌شد. میزان شوک با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا می‌کرد. طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صدای فریاد مردی که در اتاق مجاور بود به گوش می‌رسید.

بعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهره «آزمایشگر» دیده می‌شد. گاهی می‌پرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟»

و مردی که با لباس سفید آزمایشگاه، بالای سرش ایستاده بود توضیح می‌داد که: «بله. باید ادامه دهیم. چاره دیگری نداریم»

به آزمایشگر گفته نشد که صداهایی که می‌شنود، صداهای ضبط شده است و واقعاً شوکی در کار نیست. او در مقابل خودش ژنراتوری را می‌دید که هر بار، ولتاژش را بالا می‌برد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگری که در اتاق مجاور است وارد می‌کند.

این آزمایش ۴۰ بار و با ۴۰ نفر مختلف انجام شد. از این ۴۰ نفر، هیچکدام وقتی شنیدند که طرف مقابل می‌گوید: من مشکل قلبی پیدا کردم، آزمایش را متوقف نکردند. ۲۵ نفر از آنها، حاضر شدند تا ۴۵۰ ولت شوک به طرف مقابل وارد کنند. این در حالی است که از ۳۴۵ ولت به بالا، صدای جیغ و اعتراض قطع می‌شد و به نظر می‌آمد که آزمایش شونده، یا مرده یا از هوش رفته است!

نکته دردناک این آزمایش، که استنلی میلگرام آن را ترتیب داد این بود که: این مردها، شوک را به یک غریبه وارد نمی‌کردند. آنها در زمان قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک تصادف، آنها را به «آزمایشگر» تبدیل کرده و ممکن بود خودشان روی صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.

آزمایش میلگرام در سالهای بعد به شکلهای مختلف تکرار شد و در هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوکها را متوقف کرده و به آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد. روایت محمدرضا شعبانعلی از آزمایش میلگرام

توجه به مرجعیت (متخصصین یک حوزه) در حالی که گاهی همین مرجعیت توانایی شناخت و تحلیل درست مشکلات را ندارد باعث خواهد شد تا خواسته های نامعقول خود را با نظرات آنان شکلی موجه دهیم و خواسته ای نامعقول را با شکلی معقول ارائه دهیم و انتظار نتیجه داشته باشیم.

آزمایش میلگرام یک نتیجه گیری مهم داشت. هنگامی که در یک موضوع مشخص مرجع و متخصص وجود دارد، نظر وی می تواند موجب بی مسئولیتی ما شود. همان جمله معروف «مامورم و معذور» که منجر به سلب مسئولیت از خود و انجام کارهای غیر انسانی (در آزمایش میلگرام راضی شدن به ولتاژ بالای 345 ولت حتی بعد از قطع شدن صدای آزمایش شونده) خواهد شد.

در انتها، نتیجه گیری رولف دوبلی:

هر وقت خواستی تصمیمی بگیری، به این فکر کن که چه مراجعی ممکن است بر استدلال هایت اثر گذاشته باشند. وقتی به یکی از آن ها در واقعیت برخوردی، تمام تلاشت را بکن در برابرش مقاومت کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای تایید


اگر بخواهم خطای تایید را به صورت خیلی ساده تعریف کنم، تعریف زیر راهگشا خواهد بود:

دیدن و تایید گرفتن از شواهدی که نظریه یا دیدگاه ما را تایید می کنند و ندیدن و استشناء دانستن شواهدی که مخالف با دیدگاه ماست.

من دیدگاهی دارم در زمینه تاثیر دین و دینداری(با هر تعریفی) بر ثروت. هر ثروتمندی را که می بینم به اطرافیانم می گویم نگاه کن اصلا دلیل من تا حالا آدم ندیدم ثروتمند باشه و دیندار نباشه. بقیه کسانی هم که دین دار نیستند و پولدارند استثناء اند.(شاید خنده دار به نظر بیاد اما ما در خیلی از ابعاد زندگیمون اینکارو می کنیم و برای تایید دیدگاهامون تمام موارد نقض رو نادیده می گیریم و براساس شواهد موجود دیدگاه رو تایید می کنیم  و میشه مبنا و ملاکمون).

خبرنگارهای اقتصادی به خصوص در ایران قربانی های اصلی این خطا هستند. تئوری آسانی برای خود تنظیم می کنند و دو سه مورد از موارد تایید آن تئوری گزارش تهیه می کنند و تمام. خودشان هم در انتهای نتیجه دلخواه شان را می گیرند و به خورد مخاطب می دهند.

فضای اینترنت و اکانت گوگل هم زمینی حاصل خیز برای خطای تایید است. هنگامی که مبتنی بر آنچه تا به حال سرچ کرده ام نتایج متفاوتی به من نمایش می دهد در حال آب دادن به ریشه خطای تایید است. بارها برای من پیش آمده است که وبلاگ و نام خودم را در گوگل جستجو کرده ام و به عنوان اولین نتیجه وبلاگ خودم را آورده است و حس مهم بودن را به من منتقل کرده است! در حالی که جستجو با اکانت های دیگر عکس های فیلم معراجی ها را برایتان نمایش خواهد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

تجربیاتی در مدیریت زمان و تکنیک پومودورو

در طول یک سال از هنگامی که درس مدیریت زمان در متمم را خواندم، شروع کردم به ثبت تمام ساعت های روزانه و برنامه ریزی برای مدیریت آن ها. این کار را برای یک سال و چند ماه ادامه دادم. در اواخر حس خوبی به این کار نداشتم اما خودم را قانع می کردم که اگر بخواهم به کسی گزارش ساعات طی شده عمرم را بدهم آماری دقیق در اختیار خواهم داشت. حتی اگر قیامت هم لب تاپم را در اختیارم می گذاشتند با جدول و نمودار ساعات طی شده عمرم را به تفکیک ارائه می دادم. حس کمال طلبی منفی که در من وجود داشت این کار را تایید کرد و تا حدود یکسال آن را ادامه دادم. برای ثبت زمان ها از نرم افزار Time it استفاده می کردم که دسته بندی های نامحدودی ارائه می داد.

بعد از مدتی از این زندگی مکانیکی خسته شدم و از هیچ وسیله ای برای ثبت زمان ها استفاده نکردم.

خوشبختانه دوره مجدد مدیرت زمان در متمم علاوه بر تکنیک پومودورو مرا با چند سایت و نرم افزار جدید آشنا کرد.

Trello یکی از آنان بود. سایت و نرم افزاری برای هدف گذاری های بلند و کوتاه مدت با توجه به مفهوم کانبان. قابلیت های متعدد مثل به اشتراک گذاری و قالب منعطف این سایت و برنامه کاری با شما می کند که هدف هایتان را در اختیارش بگذارید.

Time camp

اگرچه به کار من نیامد. اما نرم افزار و سایت پر کاربردی برای مدیریت زمانی پروژه ها است. آن چیزی که من به دنبال آن بودن تکنیک زمان سفید وسیاه بود که این نرم افزار در اختیار من قرار نمی داد.

اما روی صحبتم در این پست تکنیک پومودورو و مقایسه نرم افزار های مربوط به آن است.

در اینجا و اینجا می توانید توضیحات کاربردی درباره این تکنیک بخوانید.

نرم افزارهای پومودورو قابلیت جذاب چندانی نمی خواهند جز تایمری برای شمارش معکوس 25 دقیقه ای و گاهی Todo list های ساده.

اولین تجربه من Focus booster بود که یک وب سرویس است و نرم افزار های ویندوز و موبایل هم دارد. کارم را با آن شروع کردم و گزارش های خوبی هم می داد. اما خیلی سریع به حد Trial آن رسیدم و دیگر نرم افزار به من اجازه ثبت پومودورو را به علت محدودیت اکانتم نمی داد. محدودیت برنامه مرا به سمت برنامه بعدی شیفت داد که عکس های آن را در زیر می بینید.(البته قبل از رسیدن به آن، دو نرم افزار دیگر هم تست کردم که شرح آن خارج از حوصله است)





Tomatodo نرم افزاری عالی، با طراحی خوب و آوردن جملات انگیزشی در کنار تایمر، امکان تعریف اهداف، عادت ها، امکان استفاده از Stopwatch در کنار پومودورو و همه چیز تمام است. امکان تعریف دسته بندی ها با زیر شاخه هایی برای آن، ارائه آمار از پومودوروهای اجرایی به صورت مفصل، امکان آپلود اطلاعات بر روی سرور و دریافت از سرور.

هر آن چیزی که از یک نرم افزار پومودورو مورد انتظار است در این نرم افزار گنجیده شده است و با گرافیکی بالا و توضیحاتی قابل توجه در اختیار کاربر قرار داده شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

کتاب خواندن یا تمام کردن


کتاب می خوانیم تا کتاب را به اتمام برسانیم و هر گاه بقیه درباره آن صحبت کردند بگوییم این کتاب را خوانده ام یا کتاب می خوانیم تا به ذهنیت جدیدی برسیم و برای خود میکرو واکنش تعیین کنیم و آن را وارد زندگی روزمره خود کنیم.

به یاد دارم کتاب هفت عادت مردمان موثر را یکبار خواندم. با دوستانم درباره آن صحبت کردم از آن خلاصه برداشتم و در دفتری جداگانه یادداشت کردم اما الان هیچ چیزی از آن را به یاد ندارم و وارد زندگی ام نشده است.

چند ماه پیش بود که به این فکر می کردم که من که متمم می خوانم و وقتم را برای آن می گذارم، با کسانی که در سال هیچ مطالعه ای در زمینه غیر تخصصی خود ندارند و حتی یک صفحه کتاب نمی خوانند و احساس نیازی هم به آن نمی کنند چه تفاوتی دارم؟ واقعا اگر من آنچه می دانم و می خوانم را وارد عمل نکنم چه تفاوتی با دیگران داشته ام. مگر جز این است که اگر وارد حوزه عمل به دانسته ها نشوم، وقتم را تلف کرده ام و آن هایی که وقت خود را با بازی و سرگرمی تلف می کنند به مراتب جلوتر از من هستند.

آنچه موجب تمایز من خواهد شد آن چیزی است که در عمل من دیده می شود آن چیزی که جزء دانسته های من است اگر وارد عمل نشود به کار نمی آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

شهر کتاب آنلاین سایتی برای خرید آنلاین کتاب با کارمندان حرفه ای


من به صورت ماهیانه مبلغ مشخصی را برای خرید کتاب، فایل صوتی و اشتراک متمم(البته که سالیانه می خرم) در نظر می گیرم و هر ماه حتی اگر فرصتی برای مطالعه آن پیدا نکنم، کتاب می خرم. معتقدم اگر باید به سهم خود و با توان خود، در جهت احیا و کمک به ناشران ماهیانه قدم کوچکی را بردارم.خرید کتاب هم برایم لذت بخش است و گاهی فکر به مخارج کتاب هایم خود روشی برای ترغیب شدنم به مطالعه بیشتر است.

در ماه های قبل همیشه، برای خرید کتاب به کتاب فروشی های انقلاب سری می زدم در کتاب فروشی ها می چرخیدم، با فروشندگان آن خوش و بشی می کردم. گاهی از لیست 5 کتابی که برای خرید انتخاب کرده بودم تنها به سه جلد از آن ها دسترسی پیدا می کردم. زمان و دشواری راه برای دسترسی به خرید کتاب ها گاهی سخت می شد.

با سرچ کردن به سایت شهر کتاب آنلاین رسیدم. تنوع کتاب های خوبی داشت و تقریبا تمام کتاب هایی که می خواستم در آن موجود بود. اولین سفارشم را در این سایت ثبت کردم. شیوه ارسال هم در شهر تهران با پیک موتوری است که هزینه آن براساس میزان خرید از 6 تا 3 هزار تومان متغیر است(نتیجه گیری براساس سفارش های ثبت شده تاکنون) و خرید های بالای 200 هزار تومان هم به صورت مجانی ارسال می شود. راستش را بخواهید اولین ثبت سفارش را با ترس انجام دادم زیرا که کیفیت خدمات آن ها را نمی دانستم. اولین خرید تجربه خوبی بود، کتاب ها با کیفیت بودند و اشتباهی در ارسال وجود نداشت. سر موقع مقرر کتاب تحویل داده شد و بسته بندی مناسبی هم داشت.

آخرین خریدم مربوط به شنبه همین هفته بود. این بار مبلغ سفارشم تا نزدیک 200 هزار تومان هم بالا رفت (نه اشتباه نکنید این نشان از سطح مطالعه من نیست) که قرار بود امروز به دستم برسد. تا ساعت 4 هم منتظر ماندم و از نگهبانی شرکت هم پیگیر شدم که ببینم کسی برای من چیزی آورده یا نه که خبری نبود. با خودم قرار گذاشته بودم که فردا صبح تلفنی سفارشم را پیگیری کنم که حدود ساعت 8 تماسی از یک موبایل ناآشنا داشتم. نام من را برد و خودش را معرفی کرد. از پرسنل شهر کتاب بود بابت نرسیدن امروز کتاب ها معذرت خواهی کرد و گفت پیکی که قرار بوده امروز آن ها را برساند دیر به ما خبر داده است که نمی تواند. تشکر کردم از پیگیری اش و با یک شب بخیر تلفنمان به اتمام رسید.

حقیقتا لذت بردم از رفتار حرفه ای پرسنل سایت که با تلفن شخصی پیگیری کار مشتری را انجام داده است. خواستم به نوبه خودم تریبونی باشم برای معرفی این سایت به کتاب خوان ها و لذت شناسایی یک سایت خوب کتاب فروشی را با شما تقسیم کرده باشم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای تقابل

آیا تا به حال با این مسئله مواجه شده اید که بخواهید به فروشنده ای نه بگویید، به کمک انسان دوستانه ای نه بگویید، به درخواست دوستی نه بگویید و معذب بوده باشید؟

احتمالا دلیل اینکه به راحتی نتوانسته اید نه بگویید این بوده است که آن دوست، آن فروشنده، آن موسسه برای شما کاری کرده است که شما را به خود مقروض کرده است.

رابرت چالدینی، روان شناس دلیل موفقیت برخی کمپین های بشر دوستانه را بررسی کرد و به تقابل رسید او به این نتیجه رسید که مردم وقتی مقروض کسی هستند بسیار معذب اند.



این گونه اخاذی ها توسط فروشنده ها و شرکت های تولیدی بسیار متداول اند.

تقابل دو وجهه دارد:

تقابل مثبت آن چیزی است که در زمان باستان هم اتفاق می افتاد. قسمت کردن شکار خود با دیگران به این امید که بعدا اگر غذایی نداشتی گرسنه باقی نمانی.

اما جنبه منفی تقابل انتقام است. جند بار به خاطر مهربانی های دوستاتتان به دیدارش رفته اید و چندبار به خاطر خودش؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای هزینه از دست رفته

هواپیمای کنکورد، هواپیمایی جذاب، لوکس که توانایی شکستن صوت را با سرعت خود دارد و آنچه گاهی مانع آن می شود تا سرعت های بالاتر را تجربه کند، اصطکاک مولکول های هوا با بدنه آن است که ممکن است دمای بدنه را از دمای ایمنی پرواز بالاتر ببرد.

این پروژه محصول مشترک دو کشور فرانسه و آلمان بوده است. هر دوی این کشورها از ابتدا می دانستند که تجارت این پروژه مقرون به صرفه نیست اما همچنان به صرف هزینه های هنگفت خود ادامه می دادند شاید برای حفظ ظاهر. سرعت بالای این هواپیما در برخاستن و نشستن بر زمین باعث می شد تا برخورد کوچکترین شئ با آن، منجر به ترکیدگی لاستیک شود و تکه های لاستیک به درون بال های دلتا شکل آن نفوذ کند و منجر به متلاشی شدن آن گردد. اتفاقا اولین حادثه ای هم که برای کنکورد در سال 2000 روی داد به همین علت بود و در سال 2003 به دلیل غیر اقتصادی بودن پوشش این اشکال و مشکلات محیط زیستی برای همیشه کنار گذاشته شد.



شکست در این پروژه منشا یادگیری های بسیاری شد.

یکی از آن ها خطای هزینه هدر رفته است. این خطا به وفور در محیط های شغلی، روابط عاطفی دیده می شود. آنجا که برای کاری یا کسی همچنان هزینه می کنیم در حالی که می دانیم ثمره ای برای ما ندارد یا آینده ای با او نداریم تنها به این بهانه که تا اینجا برای آن هزینه کرده ام و یا هزینه زیادی تا به حال برای آن کار یا شخص پرداخته ام.

حتما برای شما هم پیش آمده است که به سینما رفته باشید و از فیلم در همان دقایق ابتدائی خوشتان نیامده باشد. آنچه شما را تا آخرین دقایق روی صندلی نگه می دارد همان هزینه از دست رفته بلیط است در حالی که می دانم و می دانیم که آن فیلم ارزشی برای دیدن ندارد اما به خاطر هزینه از دست رفته بلیط روی صندلی سینما باقی خواهیم ماند.

«تا اینجا آمده ام ...»

«تا کنون این همه از کتاب را خوانده ام»

«دو سال صرف این دوره کرده ام»

همگی این ها نشانه هایی از فعال بودن خطای هزینه هدر رفته در گوشه ذهن ماست.

برای تصمیم گیری منطقی لازم است تمام هزینه هایی که تا امروز کرده ای را فراموش کنی. مهم نیست تاکنون چقدر سرمایه گذاری کرده ای فقط ارزیابی ات از هزینه ها و سودهای آینده مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

باید همه چیزمان به هم بیاید

شب ها مشغول کتاب خواندن است و شبانه 2 ساعت مطالعه دارد. در طول روز اما تعاملاتش با کسانی است که در طول عمر خود، به جز کتاب های درسی شان چیز دیگری مطالعه نکرده اند.

هنگامی که از سرکار به خانه می آید شام سبکی می خورد و بعد به باشگاه می رود. می خواهد وزن خود را به 70 کیلو برساند 20 کیلو کاهش وزن نیاز دارد. دوستانش اما اهل رستوارن گردی های شبانه اند حداقل سه شب در هفته با دوستانش رستوران های مختلف را تجربه می کند و علاوه بر این که باشگاه نمی رود، غذاهای چرب و پر کالری مصرف می کند.

فرد معتقدی به دین خدا و احکام شرعی است. اما دوستانش کسانی هستند که علاوه بر اینکه اعتقادی به این موارد ندارند، اعتقادی به احترام به عقیده دیگران هم ندارند و همیشه اینگونه افراد را مورد تمسخر قرار می دهند اما دوستی اش با آنان را به هر نحوی که شده ادامه می دهد.

هدفش نفر اول شدن در حرفه خودش است. می خواهد فردی متمایز باشد تا از مزایای ناشی از اول بودن به نحو احسن استفاده کند اما در جمع همکاران خود و کسانی که در طول روز با آنان تعامل می کند، حتی یک همکار با این دغدغه یا حتی دغدغه بهتر شدن روزانه ندارد؛ همه همکارانش منتظر گذشت زمان و رسیدن انتهای ماه برای دریافت حقوق ماهیانه هستند.

همه مثال هایی که زدم، مثال افرادی بود که در فکر خود یک گونه اند اما نتوانسته اند محیط را، ارتباطاتشان را، شرایط را  در راستای هدف خود انتخاب کنند. این افراد مانند بدنی هستند با 25 کیلو وزن که 20 کیلوی آن مغز آن است و بقیه اندامش 5 کیلو است. مسلما پاهای نحیف 800 گرمی تاب تحمل مغز 20 کیلو گرمی‌شان را نخواهد داشت!

باید همه چیزمان به هم بیاید.

به نظرم هر فرد اول باید در حوزه های مختلف هدفش را  بداند و مسئولیت آن را بپذیرد. مسئولیت شرایط و وضعیت فعلی را هم بپذیرد.

مبتنی بر هدف خود و برای رسیدن به آن روابط، محیط ها و افرادی که با آنان تعامل دارد را خود انتخاب کند.

شروع به کار روی روابط و محیط ها کند تا بعضی را قطع بعضی را محدود و بعضی را گسترش دهد.

تاثیر ارتباطات ما و افرادی که با آنان تعامل داریم را  بر روی پیشرفت و موفقیت نمی توان نادیده گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی