۱۳ مطلب با موضوع «کتاب های خوانده شده» ثبت شده است

خطای در دسترس بودن

پدر بزرگ من روزانه یک بسته سیگار می کشد و بیش از 100 سال هم عمر کرده است

پدر بزرگ من همیشه بعد از غذا بلافاصله چای می خورد و 120 سال هم عمر کرد.

وجه مشترک دو جمله بالا چیست؟

در هر دو جمله به دنبال اثبات یک موضوع با مثال هایی نزدیک خودمان هستیم.

تعداد کلمات فارسی که با «ب» آغاز می شوند بیشتر است یا کلماتی که ب حرف سوم آن هاست؟

آیا کلماتی که با ب آغاز می شوند زودتر در ذهن ما می آیند و ما را به خطا می برند و تعداد آن ها کمتر از کلماتی است که حرف «ب» حرف سوم آن هاست.

خطای در دسترس بودن چنین چیزی می گوید؛ ما با استفاده از مثال هایی که در اطراف ما هستند و خیلی ساده به ذهن ما می آیند، تصویری از دنیا می سازیم.

همواره خطر سوانح هوایی و تصادف با ماشین را بیشتر از بیماریی هایی مثل دیابت یا سرطان معده در نظر می گیریم.

همین خطاست که منجر می شود که ما پیامدهای پر زرق و برق و پر سر و صدا را بیشتر محتمل می دانیم.

پزشکان هم درگیر این خطا هستند. آنان روش های مورد علاقه خود را دارند که در تمامی موارد احتمالی آن را تجویز می کنند. این در حالی است که ممکن است روش های درمانی مناسبتری هم برای بیمار وجود داشته باشد.

همین خطاست که ما یک هفته زلزله را عامل مرگ می دانیم و برای آن آماده می شویم. هفته دیگر اعتیاد به مواد مخدر، هفته دیگر دیابت، هفته ای ورزش نکردن و هفته ای افسردگی. حس کردن زلزله، دیدن مستند هایی درباره اعتیاد، دیدار عموی دیابتی مان، دیدن کهنسالان ورزشکار و دیدن دوست طلاق گرفته مان همگی اطلاعات در دسترسی هستند که به ساختن فرضیه های ساده برای دیدن جهان به ما کمک می کنند.

در آخر توصیه رولف دوبلی:

با گذراندن وقت خود با کسانی که متفاوت با تو فکر می کنند، با کسانی که مهارت و تجربه شان با تو متفاوت است؛ از خودت در برابر این خطا محافظت کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای اثر مقایسه ای

رابرت چالدینی داستان دو برادر به نام های هری و سید را در کتاب تاثیر خود بیان می کند. این دو برادر در دهه 1930 میلادی یک مغازه پوشاک را در آمریکا اداره می کردند. سید مسئول بخش فروش بود و هری مسئول بخش خیاطی. هنگامی که سید مشتری ای را می دید که در مقابل آینه ایستاده است و از لباسی خوشش آمده، به یکباره گوش هایش نمی شنوید. سید به برادرش می گفت «هری، قیمت این کت و شلوار چقدر است؟» هری از کنار میز برشش نگاهی به کت و شلوار می انداخت و فریاد می زد قیمت این کت و شلوار زیبا تنها 42 دلار است(42 دلار در دهه 1930!). سید خود را به نشنیدن می زد و مجددا می پرسید چقدر؟ هری دوباره فریاد می زد 42 دلار. سپس سید رو به مشتری می کرد و می گفت 22 دلار. مشتری پول را به سرعت روی میز می گذاشت و با کت و شلوار از مغازه بیرون می رفت. قبل از آنکه سید بیچاره متوجه اشتباه خود شود!

داستان بالا اثر مقایسه ای را به طور خلاصه نشان می دهد: اگر ما خود چیزی داشته باشیم که زشت، ارزان یا کوچک باشد، چیز دیگر نداشته را زیبا، گران بها یا بزرگ در نظر می گیریم.

ما حاضریم برای 10 هزار تومان صرفه جویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه برویم اما حاضر نیستیم برای همین 10 هزار تومان صرفه جویی در کت و شلوار 1 میلیونی، ده دقیقه بیشتر راه برویم. یک رفتار غیر منطقی؛ چون ده دقیقه، ده دقیقه است و 10 هزار تومان، 10 هزار تومان چه در خرید کت باشد چه در خرید غذا.



حضور در کنار افراد پر تلاش و با برنامه ریزی می تواند تصویری از یک آدم بدون برنامه ریزی و تنبل از تو به نمایش بگذارد یا حضور در کنار افرادی که از تو پایین ترند تو را شاهزاده نشان دهد.

با بمباران تبلیغاتی که سوپر مدل ها در آن نقش آفرینی می کنند، حالا افراد زیبا را فقط تا حدودی جذاب می دانیم. تو همواره با دوستان و افراد دور و برت مقایسه خواهی شد پس به مقایسه هایی که در معرضش هستی، توجه کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

آیا ما در مقابل احساسات دیگران مسئولیم؟





آیا ما در مقابل احساسات دیگران مسئولیم؟

ما در مقابل احساساتی که در دیگران ایجاد می شود مسئولیم؟

فرض کنید من هر روز صبح با مدیرم در محیط کاری خوش و بش دارم و سلام گرمی به همکارانم می دهم. صبح دوشنبه از راه می آیم، سلام سردی به همکارانم می دهم و سر جایم می نشینم؛ سرم را در گوشی فرو می برم. همکارم از من سوالی می پرسد؟ به تندی و با عصبانیت جوابش را می دهم. آیا من مسئولیتی در قبال احساس بدی که در وی ایجاد کردم، دارم؟

مارشال روزنبرگ در کتاب ارتباط بدون خشونت زبان زندگی به این موضوع اشاره می کند که رفتار دیگران تنها می تواند تحریک کننده احساسات ما باشد اما به هیچ وجه علت آن نیست. احساسات ما از یک سو پیامد انتخاب شیوه دریافت گفته ها و اعمال دیگران و از سوی دیگران پیامد نیاز ها و انتظارات ما در آن لحظه خاص است.

وی در کتاب اذعان می کند که قضاوت، انتقاد، عیب یابی و تفسیر دیگران همه بیان وارونه نیازهای خود ما هستند. تنها راه پاسخ گویی محبت آمیز به نیازهای ما، بیان صریح نیازهایمان به جای انتقاد و قضاوت و عیب یابی است. 

اگر من در یک رابطه عاطفی نیاز به توجه بیشتر داشته باشم و راه انتقاد را انتخاب کنم تنها جواب؛ می تواند مقاومت طرف مقابلم باشد در برابر این انتقاد و دفاع از خود. من می گویم تو به من توجهی نداری و او هزاران مثال از توجهش به من می آورد و مرا فردی منتقد می داند. این فرآیند ادامه خواهد یافت و مشکل و نیاز یک طرف که رفع نخواهد شد بلکه هر دو طرف زخم خورده خواهند شد. اما اگر من راه بیان صریح نیازم را انتخاب کنم به احتمال قوی پاسخی محبت آمیز دریافت خواهم کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای مرجعیت


مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسه‌ای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود. قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش شونده». برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود.

هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذ‌های داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر». به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر می‌کرد که در اتاق مجاور، مرد دیگری نشسته است که قرعه‌ «آزمایش شونده» به نامش درآمده.

ژنراتور را روشن کردند. هدف از آزمایش،‌ «ارزیابی اثر تنبیه بر روی حافظه و کارکرد آن» بود. به آزمایشگر لیستی از کلمات و معانی آنها داده می‌شد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود برای «آزمایش شونده اتاق مجاور» بخواند و سپس سوالاتی چهار جوابی را برای او می‌خواند تا ببیند آیا می‌تواند گزینه‌ی درست را انتخاب کند؟

آزمایش شونده، با انتخاب یکی از چهار کلیدی که پیش روی او قرار داده بودند، گزینه مورد نظرش را اعلام می‌کرد. گاهی درست و گاهی نادرست.

هر بار که پاسخ نادرستی داده می‌شد، با فشار یک دکمه، شوک الکتریکی به مردی که در اتاق مجاور بود وارد می‌شد. میزان شوک با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا می‌کرد. طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صدای فریاد مردی که در اتاق مجاور بود به گوش می‌رسید.

بعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهره «آزمایشگر» دیده می‌شد. گاهی می‌پرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟»

و مردی که با لباس سفید آزمایشگاه، بالای سرش ایستاده بود توضیح می‌داد که: «بله. باید ادامه دهیم. چاره دیگری نداریم»

به آزمایشگر گفته نشد که صداهایی که می‌شنود، صداهای ضبط شده است و واقعاً شوکی در کار نیست. او در مقابل خودش ژنراتوری را می‌دید که هر بار، ولتاژش را بالا می‌برد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگری که در اتاق مجاور است وارد می‌کند.

این آزمایش ۴۰ بار و با ۴۰ نفر مختلف انجام شد. از این ۴۰ نفر، هیچکدام وقتی شنیدند که طرف مقابل می‌گوید: من مشکل قلبی پیدا کردم، آزمایش را متوقف نکردند. ۲۵ نفر از آنها، حاضر شدند تا ۴۵۰ ولت شوک به طرف مقابل وارد کنند. این در حالی است که از ۳۴۵ ولت به بالا، صدای جیغ و اعتراض قطع می‌شد و به نظر می‌آمد که آزمایش شونده، یا مرده یا از هوش رفته است!

نکته دردناک این آزمایش، که استنلی میلگرام آن را ترتیب داد این بود که: این مردها، شوک را به یک غریبه وارد نمی‌کردند. آنها در زمان قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک تصادف، آنها را به «آزمایشگر» تبدیل کرده و ممکن بود خودشان روی صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.

آزمایش میلگرام در سالهای بعد به شکلهای مختلف تکرار شد و در هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوکها را متوقف کرده و به آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد. روایت محمدرضا شعبانعلی از آزمایش میلگرام

توجه به مرجعیت (متخصصین یک حوزه) در حالی که گاهی همین مرجعیت توانایی شناخت و تحلیل درست مشکلات را ندارد باعث خواهد شد تا خواسته های نامعقول خود را با نظرات آنان شکلی موجه دهیم و خواسته ای نامعقول را با شکلی معقول ارائه دهیم و انتظار نتیجه داشته باشیم.

آزمایش میلگرام یک نتیجه گیری مهم داشت. هنگامی که در یک موضوع مشخص مرجع و متخصص وجود دارد، نظر وی می تواند موجب بی مسئولیتی ما شود. همان جمله معروف «مامورم و معذور» که منجر به سلب مسئولیت از خود و انجام کارهای غیر انسانی (در آزمایش میلگرام راضی شدن به ولتاژ بالای 345 ولت حتی بعد از قطع شدن صدای آزمایش شونده) خواهد شد.

در انتها، نتیجه گیری رولف دوبلی:

هر وقت خواستی تصمیمی بگیری، به این فکر کن که چه مراجعی ممکن است بر استدلال هایت اثر گذاشته باشند. وقتی به یکی از آن ها در واقعیت برخوردی، تمام تلاشت را بکن در برابرش مقاومت کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای تایید


اگر بخواهم خطای تایید را به صورت خیلی ساده تعریف کنم، تعریف زیر راهگشا خواهد بود:

دیدن و تایید گرفتن از شواهدی که نظریه یا دیدگاه ما را تایید می کنند و ندیدن و استشناء دانستن شواهدی که مخالف با دیدگاه ماست.

من دیدگاهی دارم در زمینه تاثیر دین و دینداری(با هر تعریفی) بر ثروت. هر ثروتمندی را که می بینم به اطرافیانم می گویم نگاه کن اصلا دلیل من تا حالا آدم ندیدم ثروتمند باشه و دیندار نباشه. بقیه کسانی هم که دین دار نیستند و پولدارند استثناء اند.(شاید خنده دار به نظر بیاد اما ما در خیلی از ابعاد زندگیمون اینکارو می کنیم و برای تایید دیدگاهامون تمام موارد نقض رو نادیده می گیریم و براساس شواهد موجود دیدگاه رو تایید می کنیم  و میشه مبنا و ملاکمون).

خبرنگارهای اقتصادی به خصوص در ایران قربانی های اصلی این خطا هستند. تئوری آسانی برای خود تنظیم می کنند و دو سه مورد از موارد تایید آن تئوری گزارش تهیه می کنند و تمام. خودشان هم در انتهای نتیجه دلخواه شان را می گیرند و به خورد مخاطب می دهند.

فضای اینترنت و اکانت گوگل هم زمینی حاصل خیز برای خطای تایید است. هنگامی که مبتنی بر آنچه تا به حال سرچ کرده ام نتایج متفاوتی به من نمایش می دهد در حال آب دادن به ریشه خطای تایید است. بارها برای من پیش آمده است که وبلاگ و نام خودم را در گوگل جستجو کرده ام و به عنوان اولین نتیجه وبلاگ خودم را آورده است و حس مهم بودن را به من منتقل کرده است! در حالی که جستجو با اکانت های دیگر عکس های فیلم معراجی ها را برایتان نمایش خواهد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

کتاب خواندن یا تمام کردن


کتاب می خوانیم تا کتاب را به اتمام برسانیم و هر گاه بقیه درباره آن صحبت کردند بگوییم این کتاب را خوانده ام یا کتاب می خوانیم تا به ذهنیت جدیدی برسیم و برای خود میکرو واکنش تعیین کنیم و آن را وارد زندگی روزمره خود کنیم.

به یاد دارم کتاب هفت عادت مردمان موثر را یکبار خواندم. با دوستانم درباره آن صحبت کردم از آن خلاصه برداشتم و در دفتری جداگانه یادداشت کردم اما الان هیچ چیزی از آن را به یاد ندارم و وارد زندگی ام نشده است.

چند ماه پیش بود که به این فکر می کردم که من که متمم می خوانم و وقتم را برای آن می گذارم، با کسانی که در سال هیچ مطالعه ای در زمینه غیر تخصصی خود ندارند و حتی یک صفحه کتاب نمی خوانند و احساس نیازی هم به آن نمی کنند چه تفاوتی دارم؟ واقعا اگر من آنچه می دانم و می خوانم را وارد عمل نکنم چه تفاوتی با دیگران داشته ام. مگر جز این است که اگر وارد حوزه عمل به دانسته ها نشوم، وقتم را تلف کرده ام و آن هایی که وقت خود را با بازی و سرگرمی تلف می کنند به مراتب جلوتر از من هستند.

آنچه موجب تمایز من خواهد شد آن چیزی است که در عمل من دیده می شود آن چیزی که جزء دانسته های من است اگر وارد عمل نشود به کار نمی آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای تقابل

آیا تا به حال با این مسئله مواجه شده اید که بخواهید به فروشنده ای نه بگویید، به کمک انسان دوستانه ای نه بگویید، به درخواست دوستی نه بگویید و معذب بوده باشید؟

احتمالا دلیل اینکه به راحتی نتوانسته اید نه بگویید این بوده است که آن دوست، آن فروشنده، آن موسسه برای شما کاری کرده است که شما را به خود مقروض کرده است.

رابرت چالدینی، روان شناس دلیل موفقیت برخی کمپین های بشر دوستانه را بررسی کرد و به تقابل رسید او به این نتیجه رسید که مردم وقتی مقروض کسی هستند بسیار معذب اند.



این گونه اخاذی ها توسط فروشنده ها و شرکت های تولیدی بسیار متداول اند.

تقابل دو وجهه دارد:

تقابل مثبت آن چیزی است که در زمان باستان هم اتفاق می افتاد. قسمت کردن شکار خود با دیگران به این امید که بعدا اگر غذایی نداشتی گرسنه باقی نمانی.

اما جنبه منفی تقابل انتقام است. جند بار به خاطر مهربانی های دوستاتتان به دیدارش رفته اید و چندبار به خاطر خودش؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای هزینه از دست رفته

هواپیمای کنکورد، هواپیمایی جذاب، لوکس که توانایی شکستن صوت را با سرعت خود دارد و آنچه گاهی مانع آن می شود تا سرعت های بالاتر را تجربه کند، اصطکاک مولکول های هوا با بدنه آن است که ممکن است دمای بدنه را از دمای ایمنی پرواز بالاتر ببرد.

این پروژه محصول مشترک دو کشور فرانسه و آلمان بوده است. هر دوی این کشورها از ابتدا می دانستند که تجارت این پروژه مقرون به صرفه نیست اما همچنان به صرف هزینه های هنگفت خود ادامه می دادند شاید برای حفظ ظاهر. سرعت بالای این هواپیما در برخاستن و نشستن بر زمین باعث می شد تا برخورد کوچکترین شئ با آن، منجر به ترکیدگی لاستیک شود و تکه های لاستیک به درون بال های دلتا شکل آن نفوذ کند و منجر به متلاشی شدن آن گردد. اتفاقا اولین حادثه ای هم که برای کنکورد در سال 2000 روی داد به همین علت بود و در سال 2003 به دلیل غیر اقتصادی بودن پوشش این اشکال و مشکلات محیط زیستی برای همیشه کنار گذاشته شد.



شکست در این پروژه منشا یادگیری های بسیاری شد.

یکی از آن ها خطای هزینه هدر رفته است. این خطا به وفور در محیط های شغلی، روابط عاطفی دیده می شود. آنجا که برای کاری یا کسی همچنان هزینه می کنیم در حالی که می دانیم ثمره ای برای ما ندارد یا آینده ای با او نداریم تنها به این بهانه که تا اینجا برای آن هزینه کرده ام و یا هزینه زیادی تا به حال برای آن کار یا شخص پرداخته ام.

حتما برای شما هم پیش آمده است که به سینما رفته باشید و از فیلم در همان دقایق ابتدائی خوشتان نیامده باشد. آنچه شما را تا آخرین دقایق روی صندلی نگه می دارد همان هزینه از دست رفته بلیط است در حالی که می دانم و می دانیم که آن فیلم ارزشی برای دیدن ندارد اما به خاطر هزینه از دست رفته بلیط روی صندلی سینما باقی خواهیم ماند.

«تا اینجا آمده ام ...»

«تا کنون این همه از کتاب را خوانده ام»

«دو سال صرف این دوره کرده ام»

همگی این ها نشانه هایی از فعال بودن خطای هزینه هدر رفته در گوشه ذهن ماست.

برای تصمیم گیری منطقی لازم است تمام هزینه هایی که تا امروز کرده ای را فراموش کنی. مهم نیست تاکنون چقدر سرمایه گذاری کرده ای فقط ارزیابی ات از هزینه ها و سودهای آینده مهم است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای تایید اجتماعی

تصویر بالا را به دقت نگاه کنید:

کدام یک از سه خط A، B یا C با خط مستطیل سمت چپ برابر است؟

خب این که کاملا مشخص است نه؟

آیا ممکن است کسی به این سوال به این سادگی اشتباه پاسخ دهد؟ خیر

اگر بگویم در آزمایشی که سالومون اش طراحی کرد، یک سوم افراد به این سوال جواب اشتباه دادند شما چه می گویید؟ عجب مردمان احمقی؟

اگر 5 نفر قبل از شما در اتاق حضور داشته باشند و گزینه B را انتخاب کنند و بعد نوبت به شما برسد آیا گزینه تان را برای مثل جمع شدن عوض نمی کنید؟ حتما بارها برای شما هم به وجود آمده است که این کار را کرده باشید. یادم می آید یک بار به تنهایی جواب مسئله ریاضی ای را درست حل کرده بودم و چون متفاوت از بقیه بود جوابم را نگفتم(مربوط به سال های دوره تحصیلی دبیرستان).

خطای تایید اجتماعی همان چیزی است که سبب می شوید همرنگ جماعت باشید تا نیاز به توضیح چیزی نداشته باشید. همان چیزی است که جرئت پاسخ صحیح دادن به مسئله به این سادگی را از یک سوم افراد می گیرد.

این تکنیک در برنامه های طنز هم کاربرد خوبی دارد. لحظاتی که شوخی های بی مزه اجرا می شود صدای پشت زمینه خنده نمایش ما را به خنده وا می دارد.

«یادمان نرود اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه ای بگویند آن چیز همچنان احمقانه است»

سامرست موام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

توهم دسته بندی

خطای توهم دسته بندی از جایی آغاز می گردد که ما اشیاء و پدیده ها را در دسته بندی های ساختگی خود قرار می دهیم. مغز انسان به دنبال الگو و قوانین است و اگر هیچ الگوی خاصی پیدا نکرد، از خودش یکی ابداع می کند.

خطای دسته بندی بی خطر است؟

بازار مالی را در نظر بگیرید که روزانه آماج اطلاعات است. ذهن انسان در این بین به دنبال الگوها و قوانین می گردد و اگر نتواند چنین الگو یا قوانینی را پیدا کند یکی ابداع می کند. اساس به وجود آمدن تحلیلی به نام تکنیکال نیز پیدا کردن همین قواعد و قانون هاست. تحلیل تکنیکال را نمی توان نمونه ای از خطای توهم دسته بندی دانست زیرا در این نوع تحلیل، به دنبال قوانین و الگوهایی اثبات شده و تعریف شده از قبل هستیم. مشکل از جایی آغاز می گردد که برای کسب سود به دنبال هر قاعده و قانونی هستیم و برای اثبات آن نیز (به دلیل ترس از دست دادن آنچه ساخته ایم)، شواهد متناقض را نادیده می گیریم. در اینجاست که گرفتار خطای توهم دسته بندی می شویم. برای اجتناب از این خطا می بایست نسبت به قواعد و الگوهایی که در ذهن خود ایجاد کرده ایم مشکوک شویم و شاید آن را به یک ریاضی دان و آمار شناس حرفه ای برای تایید نشان دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی