شادی فرآیندی فیزیولوژیکی ناشی از ترشح هورمون دوپامین است. شادی با شادمانی فرق دارد. شادی لحظه ای است اما شادمانی حالت کلی روحی است. همین جاست که پارادوکس شادی ایجاد می شود.




اگر بخواهیم لحظات شادی را تجربه کنیم به دلیل اینکه اهداف خود را پیگیری نمی کنیم شادمانی را از دست خواهیم داد و اگر بخواهیم فقط در راستای اهدافمان حرکت کنیم نیز به دلیل از دست دادن لحظات شاد، دیگر تعقیب اهداف و موفقیت لزوما ما را شاد نمی کند. راهکار در حرکت آونگی بین لحظات لذت آفرین و شاد و لحظات پیگیری اهداف است. در واقع در اینجا نیز قانون مطلوبیت نزولی مصداق دارد. تعقیب مداوم اهداف یا انجام فعالیت های لذت بخش از جایی به بعد برای ما مطلوبیت کمتری ایجاد می کند. این در حالی است که تعقیب هدف اگر همراه با فعالیت های مفرح و شاد باشد ما هر بار به ابتدای منحنی باز میگردیم و برای هر واحد فعالیت هدفمند یا مفرح و شاد مطلوبیت بیشتری کسب می کنیم.




برخی محبت های کوچک در زندگی روزمره ما، ما را از حالت ماشینی خارج می کند و باعث می شود احساس کنیم انسان هستیم و حس داریم همان چیزی که به افزایش عزت نفس ما هم کمک می کند. غذا دادن به پرندگان، کمک به رانندگانی که شاید رانندگی خوبی ندارند، کمک به افراد ناآشنا به یک مکان، محبت کوچک به مادر و پدر و شوخی کردن با آن ها، کج کردن راه برای گربه هایی که در پیاده رو لم داده اند.
پی نوشت: همانگونه که مشخص است منبع تعاریف شادی و بحث های مرتبط کارگاه زندگی شاد متمم است.