پی نوشت: همزمانی دیدن این جمله از آلن دو باتن در پیام های اختصاصی متمم با در میان گذاشتن رازی با دوستانم توجه ویژه مرا به معنا و مفهوم این جمله، جذب کرد.

ما انسان ها به هر اندازه در ارائه احساسات و نیازهای خود به دیگران ناتوان باشیم(منفعلانه برخورد کنیم) به همان میزان به عزت نفس خود ضربه زده ایم و به همان میزان نتوانسته ایم شفاف فکر کنیم. بخشی از شکست های ما در زندگی عاطفی، شغلی و اجتماعی نیز به همین مسئله وابسته است.

فرض کنید من امروز احساس می کنم برای کاری که در شرکت انجام می دهم و خدمتی که به شرکت ارائه می دهم لازم است، حقوق بیشتری دریافت کنم. یک راه بیان احساس و نیاز خود با مدیریت و یافتن راه حل برای این کار است. راه حل می تواند از افزایش حقوق تا ترک شغل یا افزایش مزایای غیر نقدی باشد. عدم بیان نیاز در این زمینه، علاوه بر تخریب عزت نفس، منجر به ارائه کار ضعیف تر خواهد شد.

شرکت اصلا قدر من را نمی داند و نمی فهمد من از جان و دل برایش مایه می گذارم. حالا که اینجوری است منم کمتر یا بدتر کار می کنم تا اضافه حقوقی که حق من است و شرکت به من نداده است را جبران کنم.

این بدتر کار کردن نتیجه عدم بیان نیاز است، این در حالی است که بیان مشکلات در این زمینه لااقل منجر به بهتر کار کردن در شرکت دیگری و با افراد دیگری خواهد شد. همین عدم بیان نیاز ما را تا جایی پیش خواهد برد که مسائل را به عوامل بیرونی نسبت می دهیم و عدم موفقیت خود را در موفقیت دیگران جستجو می کنیم.

شفاف فکر کردن، نتیجه و محصول فهم و درک خود است که این، بدون نوشتن و بدون انتقال درونیات به دیگران امکان پذیر نیست. نه اینکه دیگران با انتقال درونیات ما به مسائلی توجه می کنند که ما بی توجهیم، نه به هیچ وجه. تنها به این دلیل که ما با توضیح درونیات خود به دیگران مسئله ای که در ذهن داریم، شفاف تر خواهیم فهمید. 

در سال های تحصیلی دبیرستان همیشه ساعت قبل از امتحان تا رفتن به جلسه امتحان در بین دوستانم حضور فعالی داشتم و مسائل و سوالاتی را که داشتند و نفهمیده بودند را برایشان توضیح می دادم. تنها به این شیوه بود که می توانستم در امتحانات سختی که برخی معلمان طراحی کرده بودند نمره کامل را بگیرم چون قبل از امتحان، ابعاد موضوع برایم کاملا شفاف شده بود.