۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ظرفیت بلا استفاده» ثبت شده است

در جستجوی ظرفیت بلا استفاده

داستانی در ذهنم دارم که به یاد ندارم از کجا شنیده ام اما مصداق های آن باعث می شوند چند روزی یکبار به آن را مرور کنم.

«پدر بزرگی با نوه اش برای خرید به فروشگاه زنجیره ای بزرگی در نزدیکی خانه اش می رود. خرید ها را به کمک نوه اش انجام می دهد. خوشحال و خندان از فروشگاه بیرون می آیند و دست در دست نوه اش به سمت خانه حرکت می کنند. فاصله خانه تا فروشگاه زیاد نیست اما باید چند خیابان را با هم بگذرانند. در یکی از این خیابان ها، وقتی حجم بسته های خرید جلوی چشم پدر بزرگ را می گیرد، متوجه عبور ماشین از خیابان نمی شود و نوه اش که در سمت چپش قرار دارد با ماشین برخورد می کند و از شدت برخورد به زیر ماشین می رود. پدر بزرگ خرید ها را در میانه خیابان رها می کند و با دو دستش ماشین را بلند می کند تا نوه اش از زیر ماشین بیرون بیاید.

چیزی شبیه این عکس


از قضا، اتفاقی خیلی بدی برای نوه اش نمی افتد و چند خراش سطحی روی صورتش باقی می ماند. اما پدر بزرگ سخت به فکر فرو می رود و از شدت غصه شروع به گریستن می کند. حال که پدر و مادر جمع شده اند از دلیل گریه می پرسند. جوابی در خور تامل از پدر بزرگ می شنوند.

من 60 سال توانایی بلند کردن یک ماشین با دو دستانم را داشته ام و تا به حال نه می دانستم و نه از آن بهره ای برده بودم. 60 سال از عمر من گذشته است و از ظرفیتی که در وجودم بوده است استفاده ای نکردم.»

محمدرضا شعبانعلی در یکی از دیر آموخته هایش به این نکته اشاره خوبی دارد:

چه کنیم تا فرصت های کشف نشده، استعداد های استفاده نشده، توانمندی های بلا استفاده خود را بشناسیم، شروع به استفاده از آن ها کنیم تا جایی که مطمئن شویم دیگر فرصتی برای رشد باقی نمانده است، ظرفیت بلا استفاده ای نمانده است.

فکر می کنم روزی که به این مرحله برسیم زندگی برایمان بی معنا شده است. روزی که در آن پیشرفتی نبینیم نسبت به روز قبل، معنای زندگیمان زیر سوال رفته است. اما تلاش برای رسیدن به آن روز تلاشی ستودنی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

آموخته هایی از فیلم Human و محمدرضا شعبانعلی و بازی ورق

فیلم Human  را در پردیس قلهک دیدم.

جایی از فیلم با یک معلوم جسمی که دو پا ندارد صحبت می کند از وی می پرسد، حاضری برگردی به روز اول و انتخاب کنی که پا داشته باشی یا نه؟

جواب او تکان دهنده بود:

«وقتی به ویژگی هایی که الان در خودم می بینم نگاه می کنم معلولیتم را انتخاب می کنم»

استعاره ای زیبا از محمدرضا شعبانعلی به یاد دارم درباره زندگی که این قسمت از این فیلم مرا به یاد آن انداخت.

در زندگی مهم این است که با ورق هایی که در دست داریم خوب بازی کنیم طوری که دیگران بگویند، با چنین ورق هایی، بهتر از این نمی شد بازی کرد.(برداشتی آزاد از فایل نقطه شروع متمم)

می توانیم تا آخر بازی، غر بزنیم از ورق هایی که به من افتاده است و یا می توانیم با همان ورق ها طوری بازی کنیم که هر ناظر بیرونی بگوید بهتر ازاین نمی شد، بازی کرد.

و در آخر دیر آموخته ای از محمدرضا:

 

مهم آن است که ظرفیت بلا استفاده ای نمانده باشد وگرنه هدف نرسیده، آرزوی دست نیافته شده خود دارایی بزرگی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی