ایستادن در صف و انتظار برای گرفتن کالا یا خدمتی به دلیل دولتی بودن برخی از خدمت ها در ایران رواج دارد. برنج، روغن، شکر، گوشت از جمله مواردی بود که در صف های طولانی و با کوپن جهت تنظیم بازار و اجرای عدالت(!) میان تمام مردم توزیع می شد. از پدرم شنیدم در ابتدای رواج این کوپن ها حتی کوپن سیگار هم به صورت مساوی بین تمام مردم توزیع می شد و مردم سیگاری و غیر سیگاری هر دو می توانستند سیگار را به صورت کوپنی دریافت کنند.

در این میان، دولت و مخابرات دولتی برای استفاده عمومی مردم در جای جای شهر تلفن همگانی نصب کرده بود. استفاده از تلفن های همگانی با استفاده از سکه بود و گاهی برای استفاده از این تلفن ها ساعت ها صف نیاز بود.



پس از مدتی تلفن ها از سکه ای به کارتی تغییر وضعیت پیدا کرد. شرکت مخابرات اقدام به خرید تلفن های جدید و نصب در شهر کرد. این تلفن ها فقط با کارت کار می کردند و به تدریج جایگزین تلفن های سکه ای شدند. این کار در راستای کم کردن صف های طولانی تلفن و ارائه خدمات بهتر به شهروندان بود. اما تعویض تلفن های سکه ای به کارتی تا چه اندازه ای توانست به بهبود وضعیت و رفاه شهروندان کمک کند؟ آیا هزینه کردن برای تعویض تلفن ها تصمیمی سیستمی بوده است؟ آیا دیر به فکر تصمیمی افتاده ایم که دیگر اهمیت و ارزشی برای شهروندان با گسترش پوشش تلفن های همراه نداشته است؟

از این جنس تصمیم ها در زندگی هم وجود دارد. صرفا تلاش در مسیری که کمک چندانی  به پیشرفت ما نخواهد کرد. این جنس تلاش ها، اگرچه قابل احترام است اما چون در مسیر روند های آینده شکل نگرفته است و با توجه به شرایط حال حاضر و تداوم آن اخذ شده است، صرفا به گسترش آنچه در زمان حال کاربرد دارد کمک خواهد کرد.

برنامه نویسان باینری را به یاد آورید. تلاش برای یادگیری زبان برنامه نویسی که هم بسیار سخت بود و هم محدود.

برنامه ریزی بر مبنای روندهای آینده بسیار سخت است اما به شدت منجر به تمایز ما خواهد شد.