۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

معامله در بازارهای مالی نمونه ای از زندگی واقعی

معامله در بازارهای مالی، هنری است آغشته به علم مالی و تحلیل؛ به همراه ویژگی های شخصیتی و صبر و شجاعت و عزت نفس.

سنگ بنای معامله در بازارهای مالی، تحلیل است. همان داستان همیشگی تحلیل تکنیکال و فاندامنتال والی آخر.

اما کل معامله گری را می توان در تحلیل خلاصه کرد؟ آیا تحلیلگران لزوما معامله گران خوبی هستند؟

معامله از جنس ساختن است و تحلیل از جنس نقشه برای ساخت.

معامله گری در بازارهای مالی را دوست دارم. در ابتدا فکر می کردم آن چیزی که به آن علاقه دارم، تحلیلگری است اما بعد از چند معامله متوجه شدم معامله کردن مثل پریدن در استخر است و تحلیل مثل دانستن عمق استخر و محاسبه زاویه شیرجه برای نخوردن به کف استخر.

معامله گری به صبر، تحمل، اعتماد، عزت نفس، شجاعت، هوشیاری، توانایی پذیرش اشتباهات، توجه به نشانه ها نیاز دارد.

معامله گری که به تحلیل خود اعتقاد نداشته باشد یا اعتقاد بیش از حد داشته باشد و به نشانه ها بی توجه باشد محکوم به مرگ است.

در میان بازارهای مالی ایران، بیش از همه بازار آتی سکه را دوست دارم. اهرم معاملاتی، ضررهای هنگفت در صورت عدم رعایت اصول معاملاتی و مبدل شدن سود به ضرر از مواردی است که در این بازار دوست دارم. شاید با خود بگویید این دنبال چیست؟ که کل سرمایه اش را یک شبه ببازد؟

نه. ابدا

اما همین ضررهای هنگفت به من یاد داد اگر به اصولی که برای خود گذاشته ام پایبند نباشم، ضربه سختی خواهم خورد.

همین تبدیل سود به ضرر در بازار به من آموخت اگر به نشانه ها بی توجه باشم، به راحتی و در عرض فقط چند ثانیه کل سودم به ضرر مبدل خواهد شد.

در این بازار بود که متوجه شدم، سود میوه صبر و تحمل در موقعیت درست است وگرنه جز اندکی سود در بازار کسب نخواهی کرد. تشخیص صبر در موقعیت صحیح و بی توجهی به نشانه های بازار مانندن راه رفتن روی لبه تیغ است برای معامله گر.

معامله کردن در این بازار بود که به من فهماند ممکن است تقدم و تاخر بین عوامل اثر گذار و نتیجه باشد و برای دیدن نتیجه باید صبرکرد. بارها در این بازار دیده ام که سکه بالا رفته ولی بازار واکنش نشان نداده است و بعدا جزء به جزء بالا رفته یا کلا سکه نقدی ریزش کرده است طی چند روز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

آموخته هایی از فیلم Human و محمدرضا شعبانعلی و بازی ورق

فیلم Human  را در پردیس قلهک دیدم.

جایی از فیلم با یک معلوم جسمی که دو پا ندارد صحبت می کند از وی می پرسد، حاضری برگردی به روز اول و انتخاب کنی که پا داشته باشی یا نه؟

جواب او تکان دهنده بود:

«وقتی به ویژگی هایی که الان در خودم می بینم نگاه می کنم معلولیتم را انتخاب می کنم»

استعاره ای زیبا از محمدرضا شعبانعلی به یاد دارم درباره زندگی که این قسمت از این فیلم مرا به یاد آن انداخت.

در زندگی مهم این است که با ورق هایی که در دست داریم خوب بازی کنیم طوری که دیگران بگویند، با چنین ورق هایی، بهتر از این نمی شد بازی کرد.(برداشتی آزاد از فایل نقطه شروع متمم)

می توانیم تا آخر بازی، غر بزنیم از ورق هایی که به من افتاده است و یا می توانیم با همان ورق ها طوری بازی کنیم که هر ناظر بیرونی بگوید بهتر ازاین نمی شد، بازی کرد.

و در آخر دیر آموخته ای از محمدرضا:

 

مهم آن است که ظرفیت بلا استفاده ای نمانده باشد وگرنه هدف نرسیده، آرزوی دست نیافته شده خود دارایی بزرگی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

روزهای عادی و نعمت های پنهان زندگی ما

در دسترس بودن و وجود برخی انسان ها، اشیاء و شرایط در ما این توهم را ایجاد می کنند که همیشگی هستند و در این شرایط است که قدر دان آن ها نخواهیم بود.

پدر و مادر که نعمت حضور و کنارشان بودن گاهی به ما توهم می دهد که حضورشان چندان هم مهم نیست

شغلی که دارم و هر روز صبح ساعت 7 از خانه خارج می شوم و به محل کار می روم تا 8 آنجا باشم

پاهایی که هر روز با آن ها قدم می زنم و لذت می برم

چشمانی که با آن ها افراد و اشیاء و مناظر را می بینم و لذت می برم

دوستانی که بی حاشیه و همیشه در کنارمان هستند برای تفریح

همکاران دلسوز و مهربانی که حضورشان امید بخش است

مدیر دلسوز و با تجربه که تفویض اختیار می کند

روزهای عادی زندگی روزهایی هستند که صبح بیدار می شوم، چند صفحه ای می نویسم، اندکی قدم می زنم، وبلاگ می خوانم، کتاب می خوانم، با مشتری ها سر و کله می زنم، معامله می کنم، تعاملات اجتماعی دارم و چیزهایی از این جنس.

وجود و تکرار این نعمت‌ها،گاهی این توهم را در ما به وجود می آورد که دائمی هستند. توهم دائمی بودن این نعمت(های به قول من پنهان) باعث می شود نسبت به حضورشان سپاس گذار نباشیم.

من گاهی یک روز از هفته سرکار نمی روم

گاهی از خانواده به قدر کافی دور می شوم

مریض که می شوم

گاهی از دوستانم به قدر کافی دور می شوم

نعمت هایی در زندگی دارم که دیدن و درکشان نیازمند فاصله گرفتن از آن هاست.

مراقب روزهای عادی زندگی مان باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

در جستجوی معنای زندگی

رفتارهای ما، شادی های ما، ناراحتی های ما در یک دید کلی را می توان در معنای زندگی جستجو کرد.

اگر زندگی ام را در قالب یک ازدواج خوب معنا کنم، هر دعوایی در زندگی مرا به شدت ناراحت می کند و ممکن است جدا شدن بخشی از هویت من را با خود ببرد

اگر زندگی ام را در قالب شغلم تعریف کنم. من آدم با ارزشی هستم چون این کار ها را انجام می دهم و چون هیچ کس به خوبی من نمی تواند این کارها را انجام دهد. یک روز که کسی مثل خودم ببینم یا نمی گذارم پیشرفت کند یا در بهترین حالت جوری دپرس می شوم که با یک بسته چیپس در خیابان ها قدم میزنم. خدا نکند به سمت مترو بروم!

اگر زندگی ام را در قالب دوستانم تعریف کنم. آدم با ارزشی هستم چون شوخ طبعم چون همیشه دور و برم شلوغ است

زندگی ام را در قالب های مختلف خانواه، شغل، دوستان، ارتباطات معنا کنم. بالاخره در یکی از این ها موفق هستم و زندگی ام بی معنا نخواهد ماند

سوال اصلی

زندگی ام را با چه چیزی معنا کنم؟

از یک سطح بالاتر به مسئله نگاه کنیم

آیا می توان معنای زندگی را در معنا دادن به زندگی دیگران نگاه کرد

نه اینکه فکر کنید به فکر مردمم و دنبال رفع مشکلشان؛ بسیار خودخواهانه زندگی خود را براساس معنایی که به زندگی دیگران می بخشیم بازتعریف کنیم.

یک ماهی می شود جزء سوالات غوطه ور در ذهنم همین سوال است.

زندگی را چگونه، با چه کاری، با چه چیزی معنا کنم؟

اصلا کجا، چه اتفاقی بیفتد احساس خواهم کرد زندگی ام معنا داشته است. حرف خودم را از زبان دیگری بشنوم این حس را خواهم داشت

یا

کمک کوچک و ناچیزی به کسی بکنم که بدون حضور من آن اتفاق نمی افتاد، زندگی ام معنا داشته است

یا

زندگی قبل و بعد از حضور من تفاوتی داشته باشد زندگی ام معنا داشته است

یا

حضورم برای عزیزانی حتی اندک مهم باشد.

محمدرضا شعبانعلی

علیرضا شیری

و امثال این ها که نمی شناسم(که البته کم هستند) جزء دسته افرادی اند که معنای زندگی خود را در معنای بخشی به زندگی دیگران ترجمه کرده اند.

من زندگی ام را با چه چیزی، چه کسی، چه اتفاقی تعریف می کنم؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

بیان تقاضا از دیگران- بخشی از رابطه با دیگران

ارتباط بدون خشونت دارای چهار مرحله است:

·        مشاهده

·        احساس

·        نیاز

·        تقاضا

این بار، با بخش چهارم کار داریم. بیان تقاضا.

سوال اصلی این است:

چگونه تقاضای مان را به دیگران ابراز کنیم تا طرف مقابل پاسخ محبت آمیزتری بدهد؟

·        استفاده از زبان عمل مثبت: به جای اینکه از آن چیزی که نمی خواهیم صحبت کنیم و تقاضا کنیم آنچه را می خواهیم تقاضا کنیم. من می خواهم همسرم زمان بیشتری را به من اختصاص بدهد، به جای اینکه بگویم من دوست ندارم زمانت را با دوستانت بگذرانی؛ باید از زبان عمل مثبت استفاده کنم؛ «عزیزم دوست دارم زمان بیشتری را با من بگذارنی و با هم به سینما برویم» نمونه ای از زبان عمل مثبت با بیان عملی خاص است.

·        بیان تقاضا در غالب اعمال ملموس که دیگران بفهمند: استفاده از جملات گنگ و مبهم و انتزاعی نمی تواند تقاضای ما را منتقل کند و اغلب به ابهام دامن می زند. جملاتی مثل دوست دارم خودم باشم، دوست دارم استقلال داشته باشم و اگر کلی تر بگویم استفاده از کلمات ذهنی. بیان تقاضا در غالب اعمال مشخص و ملموس علاوه بر اینکه به پاسخ محبت آمیز دیگران به تقاضای ما منجر می شود؛ آشکار می کند که واقعا خودمان هم چه می خواهیم و ابهام درونی ما را هم کاهش می دهد.

·        بیان تقاضا بدون بیان احساس و بیان احساس بدون بیان تقاضا ممنوع: اگر من احساسم را بیان کنم بدون اینکه تقاضایم را در انتها بیان کنم، به احتمال قوی تقاضای پشت احساسم شنیده نخواهد شد یا اشتباه برداشت خواهد شد. دیگران نمی توانند تقاضای پنهان پشت احساس ما را بفهمند و هر چه که تقاضای خود را واضح تر و شفاف تر بیان کنیم احتمال اینکه نیازمان برطرف شود، بیشتر شود.

همچنین بیان تقاضا بدون بیان احساس، به صورت درخواست آمرانه شنیده خواهد شد. «چرا با من برای خرید نمی آیی؟»

·        درخواست تکرار تقاضای ما توسط شنونده: پیامی که ما می فرستیم همواره همان پیامی نیست که طرف مقابل دریافت می کند. ما نیاز داریم تا بدانیم پیاممان همانگونه که مدنظر ما بوده است دریافت گردیده است، و برای این کار لازم است تا از طرف مقابل خواهش کنیم تا تقاضای ما را به زبان خود تکرار کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

صفحات صبحگاهی هدیه شاهین کلانتری

صفحات صبحگاهی، برنامه ای برای برون ریزی ذهنی است.

صفحات صبحگاهی، میدان مواجهه ما با خودمان است؛ آنجا که عریان خود را روی کاغذ می آوریم؛ دغدغه ها، مشکلات، حسادت ها، بغض ها، کمبودها، آرزوها، عشق.

صفحات صبحگاهی، میدان عمل است. آنقدر مسئله ای را روی کاغذ می آوریم تا برای رفع آن کاری کنیم، وارد میدان عمل شویم.



صفحات صبحگاهی و تداوم آن، به ما پیشرفتمان را نشان می دهد. پیشرفت در نوشتن، پیشرفت در دغدغه ها، پیشرفت در نوع تفکر

شروع صفحات صبحگاهی را مدیون شاهین کلانتری هستم. آنقدر در این پستش زیبا آن را گفته بود که نمی توان از تجربه آن گذشت. روزانه 2 صفحه می نویسم برای شروع؛

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای در دسترس بودن

پدر بزرگ من روزانه یک بسته سیگار می کشد و بیش از 100 سال هم عمر کرده است

پدر بزرگ من همیشه بعد از غذا بلافاصله چای می خورد و 120 سال هم عمر کرد.

وجه مشترک دو جمله بالا چیست؟

در هر دو جمله به دنبال اثبات یک موضوع با مثال هایی نزدیک خودمان هستیم.

تعداد کلمات فارسی که با «ب» آغاز می شوند بیشتر است یا کلماتی که ب حرف سوم آن هاست؟

آیا کلماتی که با ب آغاز می شوند زودتر در ذهن ما می آیند و ما را به خطا می برند و تعداد آن ها کمتر از کلماتی است که حرف «ب» حرف سوم آن هاست.

خطای در دسترس بودن چنین چیزی می گوید؛ ما با استفاده از مثال هایی که در اطراف ما هستند و خیلی ساده به ذهن ما می آیند، تصویری از دنیا می سازیم.

همواره خطر سوانح هوایی و تصادف با ماشین را بیشتر از بیماریی هایی مثل دیابت یا سرطان معده در نظر می گیریم.

همین خطاست که منجر می شود که ما پیامدهای پر زرق و برق و پر سر و صدا را بیشتر محتمل می دانیم.

پزشکان هم درگیر این خطا هستند. آنان روش های مورد علاقه خود را دارند که در تمامی موارد احتمالی آن را تجویز می کنند. این در حالی است که ممکن است روش های درمانی مناسبتری هم برای بیمار وجود داشته باشد.

همین خطاست که ما یک هفته زلزله را عامل مرگ می دانیم و برای آن آماده می شویم. هفته دیگر اعتیاد به مواد مخدر، هفته دیگر دیابت، هفته ای ورزش نکردن و هفته ای افسردگی. حس کردن زلزله، دیدن مستند هایی درباره اعتیاد، دیدار عموی دیابتی مان، دیدن کهنسالان ورزشکار و دیدن دوست طلاق گرفته مان همگی اطلاعات در دسترسی هستند که به ساختن فرضیه های ساده برای دیدن جهان به ما کمک می کنند.

در آخر توصیه رولف دوبلی:

با گذراندن وقت خود با کسانی که متفاوت با تو فکر می کنند، با کسانی که مهارت و تجربه شان با تو متفاوت است؛ از خودت در برابر این خطا محافظت کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

تست مارشمالو از والتر میشل

والتر میشل، استاد دانشگاه استنفورد آزمایشی را با مارشمالو طراحی کرد.


در این آزمایش به هر کودک یک مارشمالو داده می شد و به آن ها گفته می شد که اگر 15 دقیقه صبر کنند، یک مارشمالو دیگر به آن ها داده می شود. صبر 15 دقیقه ای منجر به 2 برابر شدن پاداش کودکان می شد. همانگونه که انتظار می رفت، کودکان به دو دسته تقسیم می شدند. دسته اول کسانی که صبر می کردند و دو مارشمالو می خوردند و دسته دوم کسانی که صبر نمی کردند. این آزمایش روی 600 کودک انجام شد و کار جالب آقای والتر میشل آن بود که سوابق این کودکان را نگه داشت و زندگی آنان را در 10، 20 و 30 سال دیگر مورد بررسی قرار داد.

نتایج حیرت آور بود.

آن دسته از بچه‌ها که به کلوچه دست نزدند، با این تفسیر که اراده‌ای قوی تر دارند و می‌توانند کنترل بیشتری بر روی رفتارشان داشته باشند، در آینده هم موفق تر، سالم‌تر و حتی در ازدواجشان موفق تر هستند.

همانگونه که محمدرضا شعبانعلی هم در متمم بیان کرده است؛ تعریف بالغ هر فرد هم همین است: کسی که بتواند لذت آنی را برای منافع خود در آینده نادیده بگیرد.

آن چیزی که در نظم شخصی هم به آن نیاز داریم چیزی از همین جنس است. همان چیزی که در مدیریت توجه به آن نیازمندیم.

در تمام این موارد می بایست از لذت آنی، دوپامین حاصل از یک فعالیت در دسترس برای یک فعالیت مفید یا دورتر بگذریم.

چیزی که اصطلاحا به آن اراده هم می گوییم.

می توان تقویت اراده را کلید دستیابی به توجه، نظم شخصی و تعریفی از یک فرد بالغ دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خطای اثر مقایسه ای

رابرت چالدینی داستان دو برادر به نام های هری و سید را در کتاب تاثیر خود بیان می کند. این دو برادر در دهه 1930 میلادی یک مغازه پوشاک را در آمریکا اداره می کردند. سید مسئول بخش فروش بود و هری مسئول بخش خیاطی. هنگامی که سید مشتری ای را می دید که در مقابل آینه ایستاده است و از لباسی خوشش آمده، به یکباره گوش هایش نمی شنوید. سید به برادرش می گفت «هری، قیمت این کت و شلوار چقدر است؟» هری از کنار میز برشش نگاهی به کت و شلوار می انداخت و فریاد می زد قیمت این کت و شلوار زیبا تنها 42 دلار است(42 دلار در دهه 1930!). سید خود را به نشنیدن می زد و مجددا می پرسید چقدر؟ هری دوباره فریاد می زد 42 دلار. سپس سید رو به مشتری می کرد و می گفت 22 دلار. مشتری پول را به سرعت روی میز می گذاشت و با کت و شلوار از مغازه بیرون می رفت. قبل از آنکه سید بیچاره متوجه اشتباه خود شود!

داستان بالا اثر مقایسه ای را به طور خلاصه نشان می دهد: اگر ما خود چیزی داشته باشیم که زشت، ارزان یا کوچک باشد، چیز دیگر نداشته را زیبا، گران بها یا بزرگ در نظر می گیریم.

ما حاضریم برای 10 هزار تومان صرفه جویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه برویم اما حاضر نیستیم برای همین 10 هزار تومان صرفه جویی در کت و شلوار 1 میلیونی، ده دقیقه بیشتر راه برویم. یک رفتار غیر منطقی؛ چون ده دقیقه، ده دقیقه است و 10 هزار تومان، 10 هزار تومان چه در خرید کت باشد چه در خرید غذا.



حضور در کنار افراد پر تلاش و با برنامه ریزی می تواند تصویری از یک آدم بدون برنامه ریزی و تنبل از تو به نمایش بگذارد یا حضور در کنار افرادی که از تو پایین ترند تو را شاهزاده نشان دهد.

با بمباران تبلیغاتی که سوپر مدل ها در آن نقش آفرینی می کنند، حالا افراد زیبا را فقط تا حدودی جذاب می دانیم. تو همواره با دوستان و افراد دور و برت مقایسه خواهی شد پس به مقایسه هایی که در معرضش هستی، توجه کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

نشانه هایی از برگشت در تحلیل تکنیکال و درسی برای زندگی


نمودار بالا نمودار تغییرات قیمت معاملات آتی سکه شهریور ماه 1397 است که در بازار آتی سکه بورس کالای ایران معامله می شود.

برای کسب اطلاعات در این مورد می توانید به اینجا مراجعه نمایید.

بازار آتی سکه را دوست دارم به دلیل نوسات و اهرم معاملاتی موجود در آن. روزانه را رصدش می کنم و معامله انجام می دهم. به نقطه ای که در این نمودار مشخص کرده ام توجه کنید:

از کجا می توان فهمید که بازار در اینجا باز هم به ریزش خود ادامه می دهد یا رشد می کند و بالاترین قیمت صبح را هم فتح خواهد کرد؟

واضح است اعداد و نشانه های پیش رو، توانایی بیان این مسئله را به ما دارند. بی توجهی به نشانه ها در این بازار قاتل سرمایه است. یکی از نشانه های پیش رو می تواند خط روند RSI باشد.

اما اگر بازار را تحلیل کردیم و به نشانه ها بی توجه بودیم چطور؟ آیا این روشی کارآمد و مناسب در الگوی معاملاتی ماست؟

بی توجهی به نشانه ها و توجیه پیشامدها، ما را به سمت ضرر سوق خواهد داد.

(برای مشاهده نمودار در سایز اصلی می توانید بر روی آن کلیک کنید تا روند مورد بحث را در آن ببینید)



آیا ضرر مالی با ضرر ناشی از از دست دادن زمان، انرژی و عمر محدود ما قابل مقایسه است؟

چرا در زندگی شغلی، عاطفی، اجتماعی به نشانه ها حساس نیستیم؟

چرا نشانه های پیش رو تعریف نمی کنیم تا وقایع را زودتر پیش بینی کنیم و در دام آن ها نیفتیم؟

اگر بخواهیم در هر حوزه از زندگی نشانه ای پیشرو تعریف کنیم، این نشانه ها کدامند؟

یک بار به صورت مختصر در این باره و نشانه ها نوشتم(+) اما هنوز این موضوع جای فکر بسیار دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی