۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

تلاش در جهت اهداف و پیگیری

در جاهای مختلف از تلاش و پیگیری افراد موفق شنیده و می شنویم. توماس ادیسون در هزارمین مرتبه از آزمایش خود موفق به کشف لامپ گردید و اذعان می کند که من 999 مرتبه اشتباه نکردم بلکه راه های مختلف را آزمودم.

در این پست ها هم به اهمیت پشتکار و تلاش اشاره کردم.

این پست ها و خواندن این مطالب و این خط فکری همراه شد با مطالعه کتاب کوتاه، کاربردی و دوست داشتنی ست گودین.

در این کتاب اشاره خوبی می کند به این نکته که اگر احساس می کنید هر روزتان با تلاشی که انجام می دهید نسبت به روز قبل نه بهتر شده است و نه بدتر این نشانه این است که در یک بن بست گرفتار شده اید. راهی به جز خروج از بن بست که می تواند استعفای شغلی، ترک یک رابطه، تغییر محیط زندگی یا هر چیز دیگری باشد ندارید وگرنه به یک فرد معمولی تبدیل خواهید شد.

در همین کتاب اشاره مناسبی به تلاش و پشتکار صحیح می کند. این را قبلا از محمدرضا شعبانعلی هم در بحث یادگیری شنیده بودم. برای یادگیری لازم است که در مرز یادگیری قبلی خود قرار بگیریم و مرز را توسعه دهیم. حضور در منطقه امنی که آموخته ایم و تکرار آن یادگیری محسوب نمی شود. ست گودین این موضوع را شیب می داند؛ جایی که اکثر افراد متوسط و عادی در آن گرفتار می شوند تا رسیدن به یک موضوع سخت کنار می کشند و عبور از همین شیب است که فرد را به سوپر استار رشته خود بدل می کند.

پی نوشت: سرما خوردگی تابستانی عجیب درد آور است. خدا نصیب نکند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مشکل در سیستم یا مشکل سیستمی-سخاب یا اخزا مسئله این نیست

اخزا بلای جان بازار سرمایه است.

هرچه می کشیم از اخزا است.

تا وقتی سود بدون ریسک 24-23درصدی در بازار سرمایه است کسی سهم نمی خرد.

سازمان بورس مقصر است که زیر بار انتشار این اوراق برای سامان دهی به بدهی های دولت رفته است.

این ها سخنانی بودکه در هنگام انتشار اوراق اخزا و پس از انتشار آن در بازار سرمایه پر شده بود. فضا علیه این اوراق ملتهب بود و دلیل رکود بازار سهم وجود این اوراق دانسته می شد. وجود این شرایط و فضا (و خیلی چیزهایی که من نمی دانم) شاپور محمدی را به آن واداشت تا اجازه انتشار این اوراق را در فرا بورس ندهد و این اوراق دیگر در بازار منتشر نشد. انصافا هم این اوراق با نرخ مناسب به سختی در بازار پیدا می شد و خرید آن در حجم های بالا و نرخ مناسب کار بسیار سختی بود.

مسئله این است که به این مشکل دیدگاه سیستمی داشته باشیم یا نه؟ در واقع مشکل را سیستمی ببینیم یا فقط مشکلی در سیستم. اگر این مسئله را مشکل در سیستم ببینیم، حذف انتشار این اوراق مشکل را حل خواهد کرد و دیگری مسئله ای را با اشکال دیگر، در سیستم رخ نخواهد داد.

اما اگر مشکل را سیستمی ببینیم، توقف انتشار این اوراق مشکل را حل نخواهد کرد. بلکه منجر به پیدایش مجدد مشکل به صورت های مختلف در جای جای سیستم است. سخاب نمونه عدم اجازه انتشار به اخزا، در بازار رسمی فرا بورس بود. عدم اجازه انتشار به اوراق خزانه منجر به آن شد که بانک ملی به عنوان انتقال دهنده این اوراق وارد بازار شود و به دلیل آنکه بازار شفاف و با عمق مناسب برای آن وجود نداشت و معاملات آن مبتنی بر مذاکره خریدار و فروشنده بود، نرخ این اوراق تا 45درصد هم پیش رفت. معضلی که بیشتر دامن گیر بازار سرمایه و سهام شد و حجم بزرگی از سرمایه ها را به سمت خود جذب کرد. حال قرار است مجددا این اوراق در بازار فرابورس پذیرش خواهد شد و مسیر آنچه اخزا طی کرد را مجددا طی نماید. حال سوال این است که اخزا ها و سخاب ها مشکل سیستمی هستند یا مشکل در سیستم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

درس هایی از فیلم the shawshank redemption

پی نوشت: شاید سومین بار است که این فیلم را می بینم. اولین بار در تلویزیون این فیلم را دیدم وقتی که در دوره راهنمایی مشغول به تحصیل بودم. دیدن این فیلم به زبان اصلی طعم دیگری دارد و در نسخه زبان اصلی است که نکات فیلم را خواهی فهمید. دیدن چندباره بعضی فیلم های ارزشمند به انسان درس هایی می آموزد که در نگاه اول و فهمیدن جریان فیلم، مسلما این درس ها را نمی بینی.

برخی از درس هایی که از این فیلم گرفته ام:

1.      در هر محیطی می توان متفاوت بود: برای تغییر لازم به تغییر محیط نیست، هر محیطی را می توان تغییر داد و تبدیل به جایی که دوست داریم کرد. ایجاد یک کتابخانه در زندان شاید شوخی به نظر برسد اما این کاری بود که توسط اندی انجام شد. ثمره این کار، تبدیل زندان به مکانی دوست داشتنی برای وی که در آن می تواند هم به مطالعه بپردازد و هم ارزشمندی خود در عزت نفس را حفظ کند(با آموزش افراد دیگر).

2.      پیگیری، صبر، زمان، انتقاد ناپذیری و راضی نشدن به کم کلید رسیدن به اهداف: اگر اندی کسی بود که با انتقاد دیگران سر خم می کرد، هیچ گاه نمی توانست کتابخانه اش در زندان را تاسیس کند. اگر اندی کسی بود که پیگیری کافی را نداشت، هیچ گاه بودجه برای تاسیس کتابخانه نمی یافت. اگر اندی کسی بود که به کم راضی می‌شد، هیچ وقت وسعت کتابخانه اش انقدر بزرگ نبود و به یک مکان کوچک بسنده می کرد. صبر، پیگیری و تلاش نقاط اصلی اندی در رسیدن به آزادی اش بود. با یک چکش 6 اینجی، 20 سال برای حفر تونل تلاش کرد و روز به روز پیش رفت. هیچ کس و هیچ وقت کسی فکر نمی کرد که با یک چکش 6 اینچی طی بیست سال بتوان از زندانی فرار کرد اما اندی با تلاش خود نشان داد می توان اینکار را کرد.

3.      ارائه مهارت های خود و ایجاد محیطی راحت برای خود: در صحنه ای از فیلم شاهد هستیم که اندی برای ارائه مهارت فرار مالیاتی به زندانبان تا سر حد مرگ پیش می رود. همین امر موجب می شود تا امین نگهبانان و رئیس زندان در امور مالیاتیشان گردد. اگر جرئت ارائه این مهارت توسط اندی نبود، هیچ گاه نمی‌توانست از زندان فرار کند و محیطی مناسب برای خود بسازد. تعیین دستمزد خود برای ارائه مشاوره مالی را آبجو برای همکارانش تعیین می کند تا بتواند محیطی را ایجاد کند که در آن احساس راحتی می کند و مدافعانی برای کارهایش پیدا کند.

4.      مقاومت تا سر حد مرگ برای رسیدن به هدف: طی کردن 500 یارد (نزدیک به نیم مایل) در لوله فاضلاب زندان برای رهایی مقاومتی ستودنی می خواهد. مقاومتی که کار هر کسی نخواهد بود حتی فکرکردن به آن. البته به نظرم این مقاومت و تلاش خستگی ناپذیر ناشی از انگیزه تصور هدف خود بوده است. هدفی که در این صحنه فیلم به خوبی توسط اندی تصویر شده است و هنگامی که از آن صحبت می کند چشمانش برق خاصی دارد.

5.      هدف داشتن و حل نشدن در محیط: اگر اندی هدفی برای فرار نداشت. اگر امیدی به آینده و زندگی بدون زندان نداشت مسلما در فضای زندان حل می شد . به خواسته هایی که به وی عرضه می‌ شد جواب رد نمی داد و نهایتا تا آخر عمر سالم در زندان می ماند. حل نشدن در فضای زندان نتیجه امید و هدف اندی بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

ست گودین

پی نوشت: هنگام مطالعه درس فرسایش تدریجی اهداف و استانداردها، به کامنت یکی از دوستان متممی درباره کتاب شیب ست گودین برخوردم. کتاب را تهیه کردم.


اسم ست گودین را در متمم زیاد خوانده بودم و زیاد شنیده بودم. کتابش را که خریدم در هنگام صحبت با یک دوست متممی تازه وارد، نتوانستم توضیحاتی درباره ست به او بدهم.

ست گودین، نویسنده، کارآفرین و بازاریاب آمریکایی است. کتاب های گوناگونی در زمینه بازاریابی دارد. کتاب شیب ست گودین، کتابی با تعداد صفحات کم(89 صفحه) راهکاری عملی درمورد زمان رها کردن کارها و اهداف به ما ارائه می دهد(نوشته های پست و روی کتاب و کامنت دوست متممی ام به این نتیجه مرا رساند وگرنه هنوز مطالعه نکردمش!).


 

چهره جالبش در سایتش و نگاهی که بازدید کنندگان دارد هم در نوع خودش جالب است.

 

ست گودین به صورت روزانه در تایپ پد پست می گذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

انتقاد پذیری

پی نوشت: ابتدا می خواستم انتقاد پذیری را در لیست اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد بیاورم. بعد از اندکی فکر، خواستم جدا در مورد آن مطلبی بنویسم.

آدم انتقاد پذیری هستم. گاهی برای این انتقاد پذیر بودن ضربات سنگینی خورده ام. ضربات سنگینی که گاهی منجر به تغییر مسیر ها و اهداف گشته است. جای تفکر دارد!

برگرفته از سایت محمدرضا شعبانعلی:

بر این باورم که همه‌ی بزرگانی که در تاریخ تحولی ایجاد کرده‌اند،‌ مردم را به هیچ چیز حساب نمی‌کرده‌اند! آنقدر ادامه داده‌اند تا مردم مجبور شده‌اند آنها را به چیزی حساب کنند.

نیوتون تمام آن سالها که در خانه‌اش کیمیاگری می‌کرد و مردم به او می‌خندیدند، هیچکس را جدی نگرفت. کیمیاگری ساده‌اندیشی بود و رفتارش بی‌نتیجه. اما در حاشیه‌ی همان کارها بود که تصادفاً فرمول‌های امروز او هم خلق شدند.

بعید است زمانی که ادیسون برای هزارمین بار تلاش می‌کرد چیزی شبیه لامپ بسازد،‌ مردم او را تشویق کرده باشند. احتمالاً همه گفته‌اند او احمق است و او به کار خود ادامه داده است.

بعید است وقتی دکتر حسابی شبانه‌روزی درس می‌خواند و مطالعه می‌کرد، بقیه تشویقش کرده باشند. احتمالاً برایش از «تعادل در زندگی» گفته‌اند و اینکه یک مدرک تحصیلی کافی است و بقیه‌اش را صرف زندگی‌ روزمره‌ات و بهبود وضع مالی‌ات کن.

بعید است این نسل دانشگاه رها کرده‌ای که دنیای فن‌آوری امروز را خلق کرده‌اند، در زمان ترک دانشگاه، با تشویق مردم مواجه شده باشند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد(2)

پی نوشت: می خواستم اشتباهات خودم را در قالب یک نوشته بنویسم. دیدم هم طولانی می شود و هم نیاز به فکر بیشتری دارد. این دومین نوشته از "اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد" است.

5.      سکوت در جایی که صحبت کردن بهتر بود و صحبت درجایی که سکوت بهتر بود: تشخیص اینکه کجا سکوت کنم و کجا صحبت کنم شاید اشتباهی بود که خودم و دیگران را اذیت کرد. سکوت و توانایی تشخیص محل درست آن شاید مهمترین مهارتی باشد که نداشتم. می توان این مهارت را با بیان صریح خواسته ها که در درس عزت نفس مطرح شده است، مرتبط دانست که مخرب عزت نفس من بوده است.

6.       شوخی بیش از حد و شوخی در موارد حساسیت برانگیز: شوخی بیش از حد باعث جدی نگرفته شدن توسط اطرافیان خواهد شد. شوخی باید به اندازه و در جهت تغییر فضای کاری یا رابطه عاطفی باشد. همچنین شوخی در مواردی که جزء اصول پایه ای است نباید انجام شود.

7.      پیگیر بودن: دنیا سرش شلوغ تر از آن است که پیگیر تو و خواسته هایت باشد. عدم پیگیری به جا و مکرر خواسته ها منجر به ناامیدی و بیرونی شدن مرکز کنترل خواهد شد. بیرونی شدن مرکز کنترل اگرچه در کوتاه مدت انسان را شاد نگه می دارد اما در بلند مدت به دلیل آنکه باعث می شود احساس کنیم کنترلمان بر محیط کم است باعث نا امیدی و بی انگیزگی خواهد شد. چه بسیار مواردی که به خاطر عدم پیگیری من جزء کارهای ناتمام من است.

8.      مقایسه افراطی: مقایسه افراطی مثل مقایسه یک فرد مالی با یک نقاش ساختمان است. مقایسه های افراطی مخرب عزت نفس هستند. مقایسه های افراطی منجر به تصمیماتی می شوند که باعث دور شدن از هدف اصلی و دستیابی به اهداف احساسی می گردند. مقایسه های افراطی ناشی از نداشتن معیارهای مشخص و اهداف قابل دستیابی است که منجر به آن می شود که با دیدن هر فرد شروع به مقایسه خود با وی کنیم.

9.      دیدگاه قاضی به جای وکیل: در بررسی و تحلیل رفتارهای خودم در مقایسه با قبل مثلا مذاکره کردن با دیگران، قانع کردن دیگران، هنر سخنوری و سایر مهارت ها دیدگاه قاضی داشتم. به دنبال عیب ها می گشتم. این دیدگاه باعث می شود تا کوچکترین تغییر مثبتی که در رفتار دیده می شود نادیده گرفته شود و با کمال طلبی و گذاشتن استانداردهای بالا برای خود، تغییرات مثبت نادیده انگاشته شود. در مقابل، دیدگاه وکیل به دنبال کوچکترین نکات مثبت است که باعث رشد و تقویت نکات مثبت خواهد شد. این دیدگاه از مقایسه وضعیت فعلی خود با وضعیت قبلی خود و دیدن نکات مثبت به وجود می آید.

10.  وسواس داشتن: کسانی که جلوتر از ما مسیر ما را رفته اند و انتهای مسیری که برای اهداف خود تعیین کرده ایم قرار دارند را نباید با شرایط فعلی خود مقایسه کنیم. مهم طی مسیری است که آنان داشته اند و نباید هیچ گاه فعلی آنان را با خود مقایسه کرد. این مقایسه و وسواس داشتن (از آنجا که ما مسیر آنان را طی نکردیم) منجر به نا امیدی خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اشتباهاتی که تکرار نخواهم کرد

پی نوشت: اشتباهاتی که هر فرد در زندگی اش مرتکب می شود و آگاهانه آن را اصلاح می کند شاید بهترین راهنمای راهش در زندگی باشد. شاید به تعداد همین اشتباهات است که انسان ها متفاوت می شوند یکی تا آخر عمر اشتباهات یکسان می کند و دیگری هر روز اشتباهی تازه. همین اشتباهات است که آدمی را به دنیایی جدید می برد

نمی دانم چگونه اما دو روز قبل جرقه ای در ذهنم زده شد که درباره اشتباهاتی که تاکنون کرده ام بنویسم شاید در ادامه پست "حرکت از کمیت به سوی کیفیت". لیست را در طی دو روز گذشته تکمیل کردم و به موارد ذیل رسیدم. قطع به یقین موارد ذیل ادامه دار خواهد بود:

1.      توجه به کیفیت به جای کمیت: به عنوان یک پست مستقل به این اشتباهی که انجام می دادم، پرداخته ام. بعد از نوشتن این پست، آگاهانه به این مسئله توجه کرده ام. مصداق های زیادی از این اشتباه وجود دارد. از مدیری که به سابقه فعالیتش می نازد تا کارمندی که فکر می کند به خاطر 4 سال کار کردن در یک حوزه خاص برای جذبش سر و دست می شکنند. از استادی که جزء افتخاراتش تعداد کتاب های مطالعه شده اش است و کاری به تاثیر آن در زندگی روزمره اش ندارد. مصداق زیاد است و زمان کم.

2.      عدم طرح مشکلات موجود در محیط شغلی یا رابطه عاطفی: فرض کنید من از دریافتی حقوقم در محیط کار راضی نیستم. با خودم کلنجار می روم برای رفتن و تغییر محیط کار. آیا این مصداقی از انتخاب آخرین گزینه به عنوان اولین راه حل نیست؟ نمی دانم ریشه این اشتباهم در کجاست؟ اهمال کاری، مذاکره ناصحیح، ترس از تصمیم گیری. اشتباهی که عواقب خطرناکی هم دارد. مشکلات که مطرح نشود، یزگتر خواهند شد حجم زیادی از فکر و توجه را به خود جلب می کنند و عملا انسان را فلج می کنند.

3.      بی توجهی به ارتباطات: تا مدت ها ساده لوحانه تصور می کردم که آدم ها به خاطر لیاقت ها و توانایی ها و شایستگی هایشان است که در پستی قرار می گیرند یا مسئولیتی به آنان سپرده می شود. دیدگاه امروزم نسبت به ارتباطات اینگونه است که اولویت با ارتباطات است تا دانش و لیاقت و شایستگی.

4.      سوال نپرسیدن: جهل بیجا در سوال نپرسیدن. یاد پستی از محمدرضا شعبانعلی درباره ماجراهای کتاب هایش افتادم. داستان از این قرار بوده است که سرپرستش وی را برای نظارت بر بتون ریزی بالای سر کارگران می گذارد و او هم که هیچ از این نمی دانسته برای کم نیاوردن مقابل کارگرها شبانه کتاب خود آموز می خرد و شروع می کند به خواندن آن تا صبح. نتیجه گیری جالبی دارد انتهای قصه ای که او تعریف می کند. می گوید پیش یکی از دوستانم رفتم و او به من گفت محمدرضا برای اینکه در یک حوزه بتوانی سرت را بالا نگه داری سعی کن در بقیه حوزه ها سرت را پایین بیندازی و یاد بگیری(برداشتی آزاد از قصه کتاب های من محمدرضا شعبانعلی). سوال نپرسیدن هزینه های بزرگی در زندگی به من تحمیل کرده است: رفتن مجدد راه هایی که دیگران قبل از من رفته اند، انجام اشتباهات مجددی که دیگران قبلا انجام داده اند، وقت هدر دادن، پول هدر دادن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مروری بر کارگاه زندگی شاد و محبت های کوچک

شادی فرآیندی فیزیولوژیکی ناشی از ترشح هورمون دوپامین است. شادی با شادمانی فرق دارد. شادی لحظه ای است اما شادمانی حالت کلی روحی است. همین جاست که پارادوکس شادی ایجاد می شود.




اگر بخواهیم لحظات شادی را تجربه کنیم به دلیل اینکه اهداف خود را پیگیری نمی کنیم شادمانی را از دست خواهیم داد و اگر بخواهیم فقط در راستای اهدافمان حرکت کنیم نیز به دلیل از دست دادن لحظات شاد، دیگر تعقیب اهداف و موفقیت لزوما ما را شاد نمی کند. راهکار در حرکت آونگی بین لحظات لذت آفرین و شاد و لحظات پیگیری اهداف است. در واقع در اینجا نیز قانون مطلوبیت نزولی مصداق دارد. تعقیب مداوم اهداف یا انجام فعالیت های لذت بخش از جایی به بعد برای ما مطلوبیت کمتری ایجاد می کند. این در حالی است که تعقیب هدف اگر همراه با فعالیت های مفرح و شاد باشد ما هر بار به ابتدای منحنی باز میگردیم و برای هر واحد فعالیت هدفمند یا مفرح و شاد مطلوبیت بیشتری کسب می کنیم.




برخی محبت های کوچک در زندگی روزمره ما، ما را از حالت ماشینی خارج می کند و باعث می شود احساس کنیم انسان هستیم و حس داریم همان چیزی که به افزایش عزت نفس ما هم کمک می کند. غذا دادن به پرندگان، کمک به رانندگانی که شاید رانندگی خوبی ندارند، کمک به افراد ناآشنا به یک مکان، محبت کوچک به مادر و پدر و شوخی کردن با آن ها، کج کردن راه برای گربه هایی که در پیاده رو لم داده اند.
پی نوشت: همانگونه که مشخص است منبع تعاریف شادی و بحث های مرتبط کارگاه زندگی شاد متمم است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

معامله گری در بورس کالا

معامله گری در بورس کالا را می توان در سه کلمه خلاصه کرد: استرس، تصمیم گیری، دقت.

کمبود هر یک، اشتباهاتی را رقم خواهد زد که تاوانش میلیون ها تومان پول است. با خواهش می کنم و اشتباه می کنم و ببخشید هم قابل بازگشت نیست.

در این شغل که باشی حتی باید به بدیهیات هم شک کنی. شک کردن به بدیهیات خود، مانع از رخ دادن اشتباه خواهد شد. دقتت در انجام کارها باید بسیار بالا باشد.

و اما مهمتر از همه تصمیم گیری در زمان های در حد 1 دقیقه است. تصمیم گیری که منجر به خرید یا عدم خرید یک کارخانه می شود و ممکن است کارگران یک کارخانه را برای یک هفته، معطل بگذراد و یا می تواند یک کارخانه را با قیمت بالای مواد اولیه بد بخت کند و یا در نقطه مقابل با یک خرید مناسب می تواند چرخ های یک کارخانه را بچرخاند.

ساعت ها در این شغل حرف اول را می زنند. ساعت 12.30 ساغت 13 ساعت 13.30 ساعت 15 هر کدام برایت یادآور لحظات تلخ و شیرینی هستند. لحظات تلخی که شاید از سهل انگاری تو یا مشتری ات بوده است و لحظات شیرینی که با دقت تو یا مشتری ات به خوبی و خوشی رد شده است.

شاید هیچ یک از دغدغه ها و تلاش های تو را کسی که آن ور خط تلفن با تو صحبت می کند متوجه نشود اما تو تمام تلاشت را میکنی که نتیجه اش برای مشتری مطلوب باشد.

در این شغل اگر گران بخری، باید حرف بشنوی، اگر ارزان بخری و کم بخری باید حرف بشنوی، اگر نخری هم که واویلا. در همه حالات باید مشتری را بتوانی قانع کنی و مذاکره گری خوبی باشی. توانایی متقاعد کردن افراد(آنچه در من کم است) در این شغل بسیار مهم است(اگرچه این مهارت در جای جای زندگی کاربرد دارد از دعواهای زن و شوهری گرفته تا متقاعد کردن پلیس برای جریمه نکردنت).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

حرکت از کمیت به سوی کیفیت

پی نوشت: کسب برخی تجربه ها در زندگی، فرصت هایی از انسان را می گیرد که دیگر قابل بازگشت نیست. اما به افق پیش رویت که نگاه می کنی میبینی، به دست آوردن این تجربه آنقدر مهم بوده است که ساعات از دست رفته زندگی ات در مقابل آنچه به خاطر داشتن این تجربه به دست خواهی آورد، معقول و منطقی است.

بسیار در مورد این شنیده ام که کیفیت انجام یک کار به مراتب از کمیت و تعدد آن مهم تر است. در اعتقادات دینی به این مهم پایبند بودم در این سال های اخیر و به یاد ندارم که عمل مستحب بدون حالی انجام داده باشم. واجباتام را انجام می دادم و اگر حال داشتم کاری اضافه بر واجبات انجام می دادم و گرنه که هیچ.

در برنامه ریزی زندگی انگار نه. به دنبال بهینه کردن ساعات زندگی ام به دنبال استفاده از نرم افزارهای ثبت زمان رفتم. از این نرم افزار استفاده می کردم. به صورت هفتگی متوسط ساعات هر فعالیت را یادداشت می کردم و برای ساعت آن فعالیت برای هفته آینده برنامه ریزی می کردم. ابتدایش حس خوبی بود تمام زندگی هفته ات خلاصه می شد در 12 یا 13 ستون اکسل و به ساعت. به هرکسی می خواستی گزارش روزهایت را بدهی با سند و مدرک و به دقت میتوانستی این کار را انجام دهی. استفاده از این روش مزایایی هم داشت. استفاده از شبکه های اجتماعیم را به شدت کاهش داد و تنهاترم کرد. اما در نهایت تمام امور در یک متوسط ساعت کوفتی نشان داده می شد. وقتی ساعت متوسط مطالعه روزانه به 4 یا 5 ساعت میرسد در خود احساس غرور می کردم. اما آیا این 4 یا 5 ساعت خروجی قابل مشخصی هم برایم داشته؟ قوی ترم در حوزه مورد علاقه ام کرده است؟ به عزت نفسم کمک کرده است؟ پاسخی برای این سوالات نداشتم و حتی سوالاتم این نبود.

بیش از یکسال طول کشید تا بفهمم نیازم تعداد صفحات یا کتاب هایی که خوانده ام نیست. شاید تعداد کتاب هایی که خواندم در کوتاه مدت حالم را بهتر کند اما در بلند مدت، سنگینی کتاب هایی که خوانده ام و هیچ ازشان نفهمیده ام یا تاثیری روی من نداشته اند بر دوشم بیشتر خواهد بود و حالم را بدتر خواهد کرد. یکسال طول کشید تا فهمیدم فیلم خوب کمی از کتاب خوب ندارد و یک فیلم چقدر می تواند الهام بخش باشد. یک سال طول کشید تا بفهمم، کیفیت ارتباطات تو در محیط کاری و دوستان دارایی مهمی است.

اکنون، نه ساعاتی که مطالعه می کنم برایم مهم است نه ساعاتی که به ارتباطاتم می گذرانم. کیفیت هر یک را می سنجم و خروجی می خواهم از هر یک.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی