پی نوشت: اشتباهاتی که هر فرد در زندگی اش مرتکب می شود و آگاهانه آن را اصلاح می کند شاید بهترین راهنمای راهش در زندگی باشد. شاید به تعداد همین اشتباهات است که انسان ها متفاوت می شوند یکی تا آخر عمر اشتباهات یکسان می کند و دیگری هر روز اشتباهی تازه. همین اشتباهات است که آدمی را به دنیایی جدید می برد

نمی دانم چگونه اما دو روز قبل جرقه ای در ذهنم زده شد که درباره اشتباهاتی که تاکنون کرده ام بنویسم شاید در ادامه پست "حرکت از کمیت به سوی کیفیت". لیست را در طی دو روز گذشته تکمیل کردم و به موارد ذیل رسیدم. قطع به یقین موارد ذیل ادامه دار خواهد بود:

1.      توجه به کیفیت به جای کمیت: به عنوان یک پست مستقل به این اشتباهی که انجام می دادم، پرداخته ام. بعد از نوشتن این پست، آگاهانه به این مسئله توجه کرده ام. مصداق های زیادی از این اشتباه وجود دارد. از مدیری که به سابقه فعالیتش می نازد تا کارمندی که فکر می کند به خاطر 4 سال کار کردن در یک حوزه خاص برای جذبش سر و دست می شکنند. از استادی که جزء افتخاراتش تعداد کتاب های مطالعه شده اش است و کاری به تاثیر آن در زندگی روزمره اش ندارد. مصداق زیاد است و زمان کم.

2.      عدم طرح مشکلات موجود در محیط شغلی یا رابطه عاطفی: فرض کنید من از دریافتی حقوقم در محیط کار راضی نیستم. با خودم کلنجار می روم برای رفتن و تغییر محیط کار. آیا این مصداقی از انتخاب آخرین گزینه به عنوان اولین راه حل نیست؟ نمی دانم ریشه این اشتباهم در کجاست؟ اهمال کاری، مذاکره ناصحیح، ترس از تصمیم گیری. اشتباهی که عواقب خطرناکی هم دارد. مشکلات که مطرح نشود، یزگتر خواهند شد حجم زیادی از فکر و توجه را به خود جلب می کنند و عملا انسان را فلج می کنند.

3.      بی توجهی به ارتباطات: تا مدت ها ساده لوحانه تصور می کردم که آدم ها به خاطر لیاقت ها و توانایی ها و شایستگی هایشان است که در پستی قرار می گیرند یا مسئولیتی به آنان سپرده می شود. دیدگاه امروزم نسبت به ارتباطات اینگونه است که اولویت با ارتباطات است تا دانش و لیاقت و شایستگی.

4.      سوال نپرسیدن: جهل بیجا در سوال نپرسیدن. یاد پستی از محمدرضا شعبانعلی درباره ماجراهای کتاب هایش افتادم. داستان از این قرار بوده است که سرپرستش وی را برای نظارت بر بتون ریزی بالای سر کارگران می گذارد و او هم که هیچ از این نمی دانسته برای کم نیاوردن مقابل کارگرها شبانه کتاب خود آموز می خرد و شروع می کند به خواندن آن تا صبح. نتیجه گیری جالبی دارد انتهای قصه ای که او تعریف می کند. می گوید پیش یکی از دوستانم رفتم و او به من گفت محمدرضا برای اینکه در یک حوزه بتوانی سرت را بالا نگه داری سعی کن در بقیه حوزه ها سرت را پایین بیندازی و یاد بگیری(برداشتی آزاد از قصه کتاب های من محمدرضا شعبانعلی). سوال نپرسیدن هزینه های بزرگی در زندگی به من تحمیل کرده است: رفتن مجدد راه هایی که دیگران قبل از من رفته اند، انجام اشتباهات مجددی که دیگران قبلا انجام داده اند، وقت هدر دادن، پول هدر دادن.