۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب خوانی» ثبت شده است

انتظاراتمان از خواندن یک کتاب را تعدیل کنیم

برای همچون منی که کمال طلبی منفی دارم، برداشت چند نکته از کتاب و وارد کردن آن در زندگی کفایت می کند.

مگر قرار است یک کتاب با من و زندگی من چکار کند؟ قرار است تمام نکات آن را ریز به ریز یادداشت کنم و به میکرواکشن های آن فکر کنم و برایش برنامه ریزی کنم. اگر هم احساس کردم برخی از نکات آن را یاد نگرفته ام مجددا برای بار دوم مطالعه کنم و باز هم یادداشت و میکرواکشن های بعدی.

یک کتاب قرار نیست زندگی مرا زیر و رو کند و زندگی ام به دو نیمه قبل و بعد از آن تقسیم شود(اگرچه این اتفاق ممکن است درباره کتاب هایی خاص رخ دهد). به نظرم آنچه می توان از یک کتاب دو یا سه نکته برای زندگی بهتر برداشت کرد و رد شد و کمال طلبی به خرج نداد وگرنه اگر قرار باشد خواندن هر کتاب تحولی شگرف در من ایجاد کند و با خواندن 200 صفحه کتاب آدم دیگری شوم و با این فرض کتاب بخوانم، در کتاب اول و دوم گیر خواهم کرد.

روزی ملاکم تعداد کتاب های خوانده ام بود، بدو بدو و با تعیین محدودیت زمانی کتاب را می خواندم و خلاصه بر می داشتم. بعدش هم چیزی از کتاب دستم را نمی گرفت. کم کم ناامید شدم از کتاب ها. این بار آن روی سکه را تست کردم. چه اهمیتی برای چون منی دارد که چند کتاب بخوانم؟ اصلا در سال یک کتاب بخوانم اما بخوانم و بخوانم و عمل کنم و در آن غرق شوم. اگرچه این روی سکه برای من جذابتر بود و نتایج آن ملموس تر. اما این روش هم حالت بهینه من نبود.

یک کتاب قرار است اندکی تنها اندکی هم که شده، زندگی ما را تغییر دهد و عینکی بهتر در اختیار ما قرار دهد تا جهان را با آن عالمانه تر بنگریم. حتی در حد چند نکته.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

کتاب خواندن یا تمام کردن


کتاب می خوانیم تا کتاب را به اتمام برسانیم و هر گاه بقیه درباره آن صحبت کردند بگوییم این کتاب را خوانده ام یا کتاب می خوانیم تا به ذهنیت جدیدی برسیم و برای خود میکرو واکنش تعیین کنیم و آن را وارد زندگی روزمره خود کنیم.

به یاد دارم کتاب هفت عادت مردمان موثر را یکبار خواندم. با دوستانم درباره آن صحبت کردم از آن خلاصه برداشتم و در دفتری جداگانه یادداشت کردم اما الان هیچ چیزی از آن را به یاد ندارم و وارد زندگی ام نشده است.

چند ماه پیش بود که به این فکر می کردم که من که متمم می خوانم و وقتم را برای آن می گذارم، با کسانی که در سال هیچ مطالعه ای در زمینه غیر تخصصی خود ندارند و حتی یک صفحه کتاب نمی خوانند و احساس نیازی هم به آن نمی کنند چه تفاوتی دارم؟ واقعا اگر من آنچه می دانم و می خوانم را وارد عمل نکنم چه تفاوتی با دیگران داشته ام. مگر جز این است که اگر وارد حوزه عمل به دانسته ها نشوم، وقتم را تلف کرده ام و آن هایی که وقت خود را با بازی و سرگرمی تلف می کنند به مراتب جلوتر از من هستند.

آنچه موجب تمایز من خواهد شد آن چیزی است که در عمل من دیده می شود آن چیزی که جزء دانسته های من است اگر وارد عمل نشود به کار نمی آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

معرفی سری کتاب های خوانده شده

شاید روز اولی که در وبلاگ می نوشتم تا این حد احساس نمی کردم که نوشتن سخت است. پشت لب تاپ می نشینی، می نویسی و دوباره می خوانی و اصلاح می کنی و به قول نیل گیمن: به همین سادگی و به همین سختی.

خواندن کتاب، دیدن فیلم، دیدن مسائل روزمره ای که شاید از نظر دیگران جدی به نظر نرسد، همگی سوژه ای برای نوشتن ایجاد می کند. اما پس از مدتی مطلب برای نوشتن کم می آوری و باید به دنبال جذب اطلاعات باشی تا بتوانی، به راحتی بنویسی و اطلاعات و مطالب دریافتی از کتاب ها را دفع کنی و جایگاهش در ذهن بنشیند و سپس به سراغ جذب مطالب جدید بروی. یادم می آید جایی در روزنوشته های محمدرضا خواندم که نوشتن باعث خروج مطالب خواهد شد، مانند سوخت موشکی که برای پرتاب نیاز به خروج آتش از انتهای آن دارد. اگر اینکار را نکنی تا آخر عمرت انباری از اطلاعات خواهی بود که برای افراد مختلف تکرار خواهی کرد.

کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی، جزء اولین کتاب هایی بود که مطالعه کردم. این کتاب از جنس آن کتاب هایی است که مکرارا باید مرور شود و روزانه همراه آدم باشد. جنس کتاب به گونه ای نیست که بخوانی و رد شوی و دیگر برنگردی. جنس کتاب از نوع، تکرار است. این کتاب را که خواندم شروع به خلاصه برداری کردم اما به دلیل کمال طلبی منفی در خلاصه برداری، این کار به 10 خطا محدود شد و ادامه پیدا نکرد.

قصد دارم سری کتاب های خوانده شده را در وبلاگ راه اندازی کنم، در این سری به مطالعه مجدد کتاب هایی که خوانده ام و مثال های عینی از این کتاب ها خواهم پرداخت. کتاب تصمیم گیری یونا لرر، هنر شفاف اندیشیدن، هفت عادت مردمان موثر در این سری قرار خواهند گرفت.

سری به کتابخانه کوچک اتاق هم می زنم تا بیشتر با آن آشنا شویم.



امیدوارم و مطمئنم که دوره مجدد کتاب ها کمک شایانی به فهم بهتر مطالب و استفاده از آن ها در زندگی روزمره خواهد کرد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

اشتباهاتی در کتاب خوانی

پی نوشت: با میثم مدنی از طریق سایت محمدرضا آشنا شدم و از طریق بحث کتاب خوانی.

نوشته های میثم ساده، روان، پر مغز، کوتاه و براساس تجربیات خودش است که شکل گرفته است. آشنایی با میثم مدنی و وبلاگ خوبش را مانند بسیاری امور دیگر مدیون محمدرضا شعبانعلی هستم.

در مورد کتاب خوانی هم تا به حال دوسری مطلب از وی خوانده ام: یکی مربوط به دلایل کتاب خوانی است که یک سلسله بحث است و دیگری توصیه هایی برای کتاب خوانی که هر دو برایم جذاب بوده است.

میان توضیح: در آذر ماه سال 1394 به صورت جدی شروع به مطالعه کردم. تا قبل از آن مطالعه ام به یکی دوتا کتاب غیر درسی و اقتصادی محدود بود. تمام مطالعه ام خلاصه می شد در شب های امتحان و درس های جذاب دانشگاهی!

پس از آن، با متمم آشنا شدم و سایت محمدرضا شعبانعلی. شوق مطالعه در من به وجود آمد و فهمیدم عجب گوهری است. از آنجا شروع کردم به خواندن متمم به صورت منظم و چند کتاب پیرامون خطاهای ذهنی شامل تصمیم گیری یونا لرر، هنر شفاف اندیشیدن، هفت عادت مردمان موثر، آخرین سخنرانی، چرا کشورها شکست می خورند. شاید این اولین عنوان هایی بود که به یاد دارم وآن ها را مطالعه کردم. در روزهای اول، به عنوان یک روشنفکر که به دنبال بیشتر فهمیدن است وکتاب هایش و ساعات مطالعه اش را به رخ دیگران می کشد کتاب می خواندم. کم کم سرد شدم. این سرد شدن چند دلیل داشت: محیط اطرافم و اطرافیانم دلیل این مطالعات پراکنده را درک نمی کردند و هنگامی که درباره دانسته هایم صحبت می کردم به قول محمدرضا شمع محفل می شدم، نه مخالفتی، نه چالشی، نه انتقادی هیچ کدام. در آن روزها فقط روی تعداد صفحات و تعداد ساعات مطالعه ام حساس بودم. همه را ثبت می کردم و در آخر هر هفته بررسی می کردم. در انتها هم فکر می کردم با تعداد صفحات و تعداد ساعات هم به جایی خواهم رسید(حرکت از کمیت به سوی کیفیت).

اصل مطلب: با خواندن مطلب کتاب خوانی میثم برخی از اشتباهاتی که فکر می کنم در کتاب خوانی ام مرتکب شده ام را در اینجا می آورم:

1) خلاصه برداری بیش از حد: در کتاب خوانی هایی که داشته ام عمدتا از خلاصه برداری(بخوانید کپی برداری) در حد غیر معمولی و با استفاده از رنگ های مختلف بهره می بردم. خلاصه برداری خوب است خوب است و خوب اما نه در حدی که باعث توقف ذهن در یادگیری شود و باید فهم ما از مطالب کتاب باشد نه تکرار لغات و جملات کتاب برای حفظ کردن آن ها

2) توجه نکردن به سرعت مطالعه: میثم به درستی اشاره می کند برخی صفحات کتاب ساده و روان است و برخی ثقیل و سنگین. اگر دارای مهارت تند خوانی نباشیم در صفحات ساده کتاب غرق تفکرات دیگری خواهیم شد و عملا تمرکز خود را از دست می دهیم. همچنین کند کردن سرعت خواندن در صفحاتی از کتاب که سنگین است به درک بهتر ما کمک خواهد کرد.

3) به عقب برگشتن: این توصیه در روش های متمم خوانی هم آمده است. در انتهای هر جمله، نصف میزان زمانی که برای خواندن آن صرف کرده ایم صبر کنیم و در مورد جمله ای که خوانده ایم فکر کنیم تا ببینیم جمله قبل را به درستی فهمیده ایم یا خیر. استفاده نکردن از flag ها هم برای مشخص نشدن جایی که تا آنجا مطالعه کرده ایم هم مناسب است. همان طور که میثم در وبلاگش مطرح می کند. این کار ما را مطمئن خواهد کرد که کتاب را از جایی آغاز می کنیم که فهمیده ایم و نه صرفا خوانده ایم.

4) تعیین حداقل هدف در مطالعه: یک حداقل هدف در مطالعه تعیین کنیم. این کار باعث خواهد شد که طمع و لذت کتابخوانی را بهتر بفهمیم. ضمن اینکه هر مطالعه ای شروع، میانه و پایان دارد که با توجه به مطلب مورد بحث حتما می بایست یک مبحث که مقدمه، اصل مطلب و نتیجه آن مطلب در آن آمده است درون هدف مطالعاتی قرار گیرد. خواندن از ابتدای اصل مطلب تا میانه نتیجه نه جذابیتی ایجاد می کند و نه به فهم مطلب کمک خواهد کرد.

5) کمال طلبی در تمام کردن کتاب هایی که شروع کردم: به یاد دارم کتاب اقتصاد کلان دکتر شاکری را از شهاب به قرض گرفتم. شروع کردم به خواندش، اقتصاد را از بعد ریاضی دیده بود. خوب بود اما به درد کار من نمی خورد. به خاطر کمال طلبی عجیبم، به هر زوری بود تمامش کردم و خلاصه هم برداشتم ازش.

6) مرور مجدد: مرور مجدد برخی کتاب ها، برخی فایل های صوتی اطلاعات و دانسته هایی به ما می دهد که در مرتبه اول به هیچ وجه این اتفاق نخواهد افتاد. مرور مجدد، فرصت فکر مجدد و دریافت اطلاعات جدید از مطالب گذشته را فراهم می آورد.

منتظر شروع بحث شیرین کتاب خوانی در متمم و سایت شعبانعلی خواهم بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی