۵۴ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

فریب، خود فریبی و آزمون استخدامی


پی نوشت: در بک گراند کامپیوتر شخصی خودم و سرکار همیشه از تقویم های زیبای متمم استفاده می کردم. استفاده از این بک گراندها به دلیل زیبایی عکس های آن بود. معمولا مناظر طبیعی زیبایی داشت که از آن لذت می بردم و هیچ گاه هم نشد که از تقویم آن استفاده کنم چون در خانه همیشه از تقویم گوشی استفاده می کردم و در سرکار از تقویم کنار میزم. هفته قبل بود که یکی از پیام های اختصاصی متمم را به عنوان بک گراندم گذاشتم. تجربه خوبی بود. هر بار نگاه کردن به صفحه کامپیوتر مرا به یاد موضوع می انداخت در پی سی سرکار هم همین کار را کردم. به یاد دیر آموخته های محمدرضا افتادم. نکاتی ناب و حاصل از تجربه شخصی که می توانست بک گراند خوبی باشد.

من در آزمون استخدامی قبول نشده ام، خودم هم می دانم به خاطر عدم مطالعه، روش غلط مطالعاتی، منابع اشتباهی بوده است. اما نمی توانم به این موارد اذعان کنم و بپذیرم. هر کس را که می بینم می گویم این آزمون ها الکی است و هر کسی را خودشان بخواهند بر می دارند. هر کسی که از آزمونم می پرسد اینگونه جوابش را می دهم و فریبش می دهم. در حالی که خودم هم می دانم که، مشکل در خود من است. چند ماهی می گذرد. خودم هم فراموش می کنم که مشکل از من بوده. من بد خواندم، من کم خواندم، من بدون تحقیق منابع نامربوط را خوانده ام، اما کار از کار گذشته است. فریب خودم را هم خورده ام. هر جا که می نشینم از فساد در سیستم اداری کشور حرف می زنم. همه هم تایید می کنند. تبدیل شده ام به یک غرغروی تمام که کارش شده است غر زدن و عمل نکردن.

به یاد دارم که در فریب دو طرف داریم. فریب دهنده و فریب خورنده. تا فریب خورنده ای وجود نداشته باشد ما نمی توانم کسی را فریب دهیم. در دروغ اینگونه نیست ما تنها دروغگو را داریم. اما یه طرف فریب، یک فریب خورنده است. جالب آنجاست که چرخه فریب به این صورت است که ما ابتدا دیگران را فریب می دهیم، فریب می دهیم، فریب می دهیم و در آخر خودمان فریب می خوریم(برداشتی ذهنی از فایل فریب رادیو مذاکره).

این داستان من نبوده است. فکر می کنم این داستان برای همه ما آشنا باشد و لااقل چند نفری در اطرافیانمان داشته ایم اینگونه بوده اند.

به یاد دارم که میخواستم پروژه ای از یک ارگان نظامی بگیرم. چند باری به آنجا رفتم. هر بار با کارها و موضوعات ضعیف به آنجا سر می زدم. مسئول تحویل پروژه تا شروع به صحبت می کردم، می گفت این موضوعات از دستور کار مرکز خارج شده است و در این حوزه ها وارد نخواهیم شد. از آنجا که من هم عمیق روی هیچ کدام از موضوعات کار نکرده بودم نمی توانستم از آن دفاع لازم را بکنم و پروژه تحویل بگیرم. این داستان را برای دیگران که تعریف می کردم برای اینکه نگویم من کم کاری کرده ام همیشه می گفتم سخت پروژه می دهند و پارتی بازی است و اصلا تکلیفشان با خودشان هم مشخص نیست. چند ماهی گذشت. دیگر رغبتی برای رفتن به آنجا یا حتی تحقیق روی موضوعات مرتبط نداشتم. کاملا ناامید شده بودم و خودم هم فریب خورده بودم که نمی شود. در واقع مرکز کنترل ام از دورن به بیرون انتقال پیدا کرده بود و مشکلات را در بیرون از خودم جستجو می کردم.

شاید اولین راه برای مقابله، فریب ندادن دیگران باشد. البته این راه در برخی موارد عملی نیست. همیشه مواردی وجود دارد که نمی خواهم تمام واقعیت را دیگران بداند. یادداشت کردن واقعیات و جدا کردن تفسیر ما از واقعیت و احساسمان هم می تواند کارساز باشد. بیان احساسمان به دیگران درباره موضوع به جای فریب دیگران هم راه خوبی است: من احساس می کنم که این ها فقط به خودی ها اجازه ورود می دهند اما در هر صورت من تلاشم را خواهم کرد.

خوشحال می شوم اگر دوستانم  راهکار یا تجربه مشخصی در مواجهه با خود فریبی دارند و برایم تعریف کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

مونولوگ، دیالوگ و هنر گوش دادن

مونولوگ را:

1.      قسمتی از نمایش که یک هنرپیشه به‌تنهایی در صحنه ظاهر شود و با خود حرف بزند؛

2.       تکگویی

3.      گفتگوی با خود، حدیثنفس

تعریف کرده اند.(منبع)

دیالوگ را هم به صورت زیر تعریف کرده اند(منبع):

1.      گفتگویی که میان اشخاص یک داستان، نمایشنامه یا فیلم صورت می‌گیرد؛

2.      گفتگو در مورد مسائل فرهنگی، اجتماعی و مانند آن.

اگر بخواهیم صحبت های خود با دیگران را در طول روز را دسته بندی کنیم چند درصد از آن ها از جنس مونولوگ است و چند درصد از جنس دیالوگ؟

فکر می کنم دیالوگ نوعی تبادل اطلاعات بین دو نفر است. من درباره موضوعی مثل نااطمینانی در فضای اقتصاد کلان ایران و پیش بینی ناپذیری آن با شما صحبت می کنم. اگر گفتگوی من و شما مونولوگ باشد من حرفم را در این باره می زنم شما هم یاد یکی از دوستان تولید کننده ات می افتی و خاطره ای از او نقل می کنی که آره فلانی وقتی دلار بود 1000 تومن رفت قرارداد تولید بست و تا اومد تامین مواد اولیه کنه، خورد به گرونی دلارو جنسشو با دلار 1500 تامین کرد و قراردادم که ثابت، اصلا ضرر کرد. آخرم نتیجه اینکه توو این مملکت اصلا کار تولیدی نباید کرد و دلالی بهترین کاره. توو اینجا من داستان و روایت خودمو گفتم و تو هم یه تجربه ازش نقل کردی و در نهایت هم این دو تا مونولوگ در همینجا به اتمام می رسه. این جنس مونولوگ ها را در جاهای مختلفی تجربه می کنیم. در محیط کار وقتی از ایجاد یک خدمت جدید برای مشتریانت صحبت می کنی، دعواها و اختلافات زناشویی مملو از این مونولوگ هاست.

به نظرم حرکت از سوی مونولوگ به سمت دیالوگ، نیازمند مهارت گوش دادن هست.

دیالوگ و جریان تبادل اطلاعات است که من را به یک فروشنده موفق تبدیل می کند. بی دیالوگ، من تنها یک سری مونولوگ های تکراری و یکسان برای همه خواهم داشت و یک روضه ثابت برای پیر و جوان و کودک و زن و بچه خواهم خواند.

به نظرم کیفیت ارتباطات ما با دوستان، همکاران و خانواده نیز به دیالوگ هایمان بستگی دارد. دیالوگ است که مرا به یک رفیق خوب، صمیمی و یا همکار فهیم تبدیل می کند.

در انتها مطلبی به نقل از شاهین کلانتری از رابرت آلن:

همیشه به یاد داشته باشید که هرگز دو مونولوگ، یک دیالوگ را ایجاد نمی‌کنند.

.Always remember that two monologues never make a dialogue

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

خستگی، ذهنی یا جسمی

نمی دانم اسمش را چی بگذارم؟ خستگی اصلا معنای درستی از مفهومی که مدنظر من است یا نه اما اجازه بدهید اسمش را خستگی بگذارم. جلوتر اسمش را هر چه خواستید بنامید.

کارگر ساختمانی ای را فرض کنید که از صبح مشغول به فعالیت بدنی شدید است. جابه جایی مصالح ساختمانی، امر و نهی شدن توسط کارگر بالا سری و در خیلی مواقع بی احترامی. در انتهای روز همین کارگر با تمام مشقت هایی که کشیده است، به خانه می رود. اما آیا خستگی احساس می کند؟ آیا خسته تر از منی است که حداقل 9 در روزم را در محیط شغلی ام می گذرانم و 6 ساعت از آن را در پشت میزم هستم. آیا اصلا می تواند رابطه مستقیمی بین میزان فعالیت بدنی و خستگی در نظر گرفت؟

در نظر من، شاید بتوان خستگی را به دو نوع تقسیم بندی کرد:

1.      خستگی بدنی

2.      خستگی ناشی از تکرار

معنای اولی که واضح است. معمولا این خستگی با خوابیدن یا بهتر بگویم بیهوش شدن، رفع می شود. به شخصه هر گاه از جنس خستگی نوع اول را تجربه کرده ام، در انتهای روز در یک جایی از خانه بیهوش شده ام و در نیمه های شب به خود آمده ام.

اما جنس خستگی نوع دوم متفاوت است. عامل این خستگی، عدم یادگیری است. منظورم از یادگیری، چیزهایی از جنس ریاضی و فیزیک و علوم ثابت و حتی خواندن کتاب نیست. یادگیری می تواند یک قانع کردن ساده باشد، یک نوع صحبت کردن جدید، یک نوع شوخی جدید با مشتری برای نزدیکی بیشتر و مثال هایی از این جنس. روزهایی که در زندگی ام، یادگیری نداشته ام بدترین روزهایم بوده است.

سکون عامل مرگ آدمی است اگرچه هنوز روی پا راه برود و نفس بکشد. شاید درخت با نفس کشیدن و رشد هر روزه اش به ما بیاموزد که بدون یادگیری و بدون رشد اندک روزانه نه راه به جایی خواهیم برد و نه فایده ای خواهیم داشت. یک درخت که رشد روزانه دارد، سایه ای ایجاد می کند که در سایه آن خانواده ای می توانند استراحت کنند، فردی می تواند کتاب بخواند فکر کند و درخت مفید خواهد بود.

اعتقاد شخصی ام این است که چیزی تحت عنوان خستگی جسمی وجود خارجی ندارد آنچه جلوی آدم را می گیرد، آنچه مانع از بیدار شدن ارزشمند به قول شاهین کلانتری خواهد شد چیزی از جنس خستگی ناشی از تکرار است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

در تمجید دوره مجدد نظم شخصی

دورس استعدادیابی مقدماتی و نظم شخصی جزء اولین درس هایی بود که به صورت جدی شروع به مطالعه آن ها در متمم کردم و اتفاقا خلاصه برداری هم می کردم از آن ها. شاید آن روزها درس نظم شخصی و مخصوصا معرفی زمان سفید و سیاه برای منی که قدرت تمرکز پایینی داشتم، به مانند اکسیری بود. زمان سفید و سیاه را برای مدت طولانی رعایت می کردم اما به رفتار و عادتم تبدیل نشد. به بهانه یادآوری آن روزها و به دلیل نهادینه نشدن همین رفتار و همچنین تصمیماتی که در حوزه کتابخوانی گرفتم(+)، به دوره مجدد این درس پرداختم.

نکته مهمی در اواسط این درس توجهم را جلب کرد، نکته ای که شاید آن زمان دغدغه ام نبود(اصلا یکی از ویژگی های بسیار خوب دوره کردن مطالب همین است، دریافتی که از یک موضوع، درس یا مطلب خواهی داشت متفاوت از دفعات قبل است).

کمال طلبی

کمال طلبی همان ویژگی ای است که دورن من، مشاهده می شود. مخصوصا در حوزه برنامه ریزی. همین ویژگی است که گاهی عزت نفس را تخریب می کند. کمال طلب ها (از جمله من) تصمیم می گیرم صبح نیم ساعت زودتر در محل کار حاضر شوم، تا صبح ها وبلاگ خود را آپدیت کنم. از 5 روز کاری، در سه روز کاری نیم ساعت زودتر می رسم از همان سه روز یک روز هم به دلیل مشغله زیاد اصلا در همان نیم ساعت هم نمی توانم کاری بکنم. ذهن کمال گرایم شروع به اذیت کردن می کند: من از اول هم می دانستمJ

همین ذهن کمال گرا نمی گذارد، کتابی که روایت تاریخی دارد سریعتر پیش بروم و به بحث اقتصادی و تحلیلی آن برسم و اصرار اصرار که خوب خلاصه بنویس انگار که قرار است این خلاصه ها را با خود به سر جلسه امتحان ببرم. تازه قشنگ هم بنویسJ

کمال گرایی باعث می شود خودمان هم یادمان برود که نیم ساعت زودتر رفتن برای وبلاگ نیست برای سر وقت رسیدن است و خلاصه برداری برای فهم بهتر.

خلاصه که اندر مزایای دوره مجدد یادآوری و تفکر به این خصیصه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

کانال های تلگرامی و یادگیری قطعه قطعه و وسوسه حذف تمام کانال ها

به بهانه نوشتن در مورد گزینه های پیش فرض و کانال های تلگرامی و خواندن پست صدرا که در این پست هم به آن اشاره کردم، توجهم به لیست کانال هایی که نوشتم جلب شد. اکثرا حول موضوع تحلیل های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و بورسی متمرکز هستند به جز چند مورد دیگر. خواندن این حجم از تحلیل ها، در مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همگی یادگیری های قطعه قطعه ای هستند که حتی پیرامون این موضوعات خوانده شده نمی توان در حد چند دقیقه صحبت کرد. تنها کاربردش در تکرار طوطی وار آن برای کسانی است که در این کانال ها عضو نیستند و احیانا آن را نخوانده اند. از آنجا که عادت ندارم بدون منبع هم صحبت کنم در ابتدای صحبتم همیشه گوینده را اعلام می کنم و حتی از این فرصت هم سوء استفاده نمی کنم تا برای خودم شهرتی جعلی در ارائه تحلیل بسازم.


 


خواندن این نوع تحلیل ها چیزی از جنس تصویر بالاست. فرض کن به کسی، چند خازن یا چند ال ای دی یا چند ترانزیستور بدهی و حتی کیت برای بستن آن ها را به او ندهی. هر بار چند ترانزیستور و چند خازن که حتی با هم دیگر همخوانی هم ندارند. در انتها سبدی از ترانزیستورها و خازن هایی خواهی داشت که چون حتی جایی برای نصبشان نداری مجبوری به بیرون بریزیشان(البته مغز خودش زحمت حذف تمامی این ها را خواهد کشید و از ما فرصتی برای حذف اینگونه اطلاعات نخواهد گرفت).

فکر به این موارد بود که مرا به حذف تمامی کانال هایی که در پست قبل اشاره کردم وسوسه می کند. آیا می تواند جایگزین این کانال ها، خواندن وبلاگ دوستان متممی باشد یا خواندن آن نیز خود، چیزی از جنس یادگیری قطعه قطعه است. اگرچه خواندن وبلاگ ها برایم بسیار درس آموز است و همیشه با خواندن وبلاگ های دوستان متممی و به لطف Inoreader که جدیدا به گوشی و تبلتم اضافه شده است از وبلاگ ها می آموزم و سوال هایی برای فکر کردن ایجاد می شود. اما به نظرم جایگزین کامل تر و بهتر در این زمینه، به دنبال سوالاتم رفتن و تشکیل کریستال یادگیری است به گونه ای که در موضوع مورد سوال بتوانم در حد چند دقیقه صحبت کنم.

بحث تایید یا عدم تایید برجام توسط ترامپ که طی روزهای آینده رخ خواهد داد با وجود کانال های تلگرامی و خواندن تحلیل آنان در حد خواندن چند نظر و نفهمیدن قسمت هایی از آن خلاصه خواهد شد. در صورت عدم وجود تمام این کانال ها و تحلیل ها، میتوانم بنیاد و اساس تحریم ها را با سرچ به دست آورم و اثر تایید ترامپ بر روی آن را از دیدگاه ها مختلف و نظرات متنوع تر بخوانم. اینگونه خواندن درباره مسائل، هم منجر به ایجاد کریستال خواهد شد و هم افزایش عزت نفس از طریق تحلیل مسائل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

تغییر فضای موبایل و Inoreader

پی نوشت: صدرا علی آبادی را نه دیده ام و نه حتی چهره اش را می شناسم. صدرا را به چند دلیل دوست دارم و نوشته های طولانی اش را می پسندم و دنبال می کنم. ویژگی بسیار خوب صدرا خودمانی نوشتن و فکر کردن و عملگرا بودن است. صدرا حاضر است آنچه اکنون هست را بپذیرد و می تواند شفاف فکر کند. زیبا هم می نویسد، مقدمه و اصل مطلب و نتیجه گیری قشنگی از مطالب طولانی و کم خود دارد.

امروز بعد از خواندن پست صدرا درباره استفاده از محتواهای دیجیتالی در تلگرام و اینستاگرام بود که به فکر تغییر فضای موبایلم افتادم. بخش Home screen و Application های گوشی را از هم جدا کردم. اپلیکیشن ها را هم بدون هیچ ترتیبی در صفحه به خصوص خود قرار دادم. قبل ترها همیشه پوشه بندی خاصی برای هر گروه از اپلیکیشن ها داشتم و هر کدام را براساس نوع کاربری در جای مشخصی قرار می دادم. مهم تر ها و آنهایی که استفاده بیشتری داشتند صفحه اول و مابقی صفحه دوم. نداشتن ترتیب مشخص برای اپلیکیشن ها دسترسی مرا به آنان سخت تر خواهد کرد و به زودی به سراغ آن ها نخواهم رفت و این بخشی از چیزی بود که می خواستمش.

میانه: واقعیتش را بخواهید میخواستم از صفحه اسکرین شات بگیرم اما انقدر این تغییر خوب بود که یادم رفت و الان هم نمی خواهم دوباره بهم بریزمشون. زحمت تصور ذهنی اش با شما

تغییر و جدا کردن هوم از اپلیکیشن ها فضایی اختصاصی به Inoreader داد. امروز برای اولین بار از این نرم افزار استفاده کردم و قابلیت های استثتائی اش را فهمیدم. قبلا توسط محمدرضا برای خواندن وبلاگ اسم این نرم افزار را شنیده بودم اما شنیدن کی بود مانند دیدن.

حضور Inoreader در صفحه اصلی هوم تغییراتش را از همین امروز نمایان کرد. از وقتی با وبلاگ دوستان متممی آشنا شدم یک فولدر در بوک مارکم درست کردم که وبلاگ ها را در آن گذاشتم. هفته اول، سه روز در هفته سر می زدم و کم کم این مقدار تقلیل پیدا کرد. دلیلش هم در طی روز گرفتاری های شغلی بود و شب هم تنها در کنار موبایلم بودم و به لب تاپ کمتر سر می زدم و با موبایل هم بیشتر کانال های تلگرامی چک می کردم و خواندن وبلاگ کار سختی بود. اما امان از این اسکرین کوچک همیشه در دسترس، که می تواند وبلاگ ها را اینقدر سریع و خوب با آن خواند و امان از Inoreader  و نوشته های میثم مدنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

انتقال درونیات و تفکر شفافانه

پی نوشت: همزمانی دیدن این جمله از آلن دو باتن در پیام های اختصاصی متمم با در میان گذاشتن رازی با دوستانم توجه ویژه مرا به معنا و مفهوم این جمله، جذب کرد.

ما انسان ها به هر اندازه در ارائه احساسات و نیازهای خود به دیگران ناتوان باشیم(منفعلانه برخورد کنیم) به همان میزان به عزت نفس خود ضربه زده ایم و به همان میزان نتوانسته ایم شفاف فکر کنیم. بخشی از شکست های ما در زندگی عاطفی، شغلی و اجتماعی نیز به همین مسئله وابسته است.

فرض کنید من امروز احساس می کنم برای کاری که در شرکت انجام می دهم و خدمتی که به شرکت ارائه می دهم لازم است، حقوق بیشتری دریافت کنم. یک راه بیان احساس و نیاز خود با مدیریت و یافتن راه حل برای این کار است. راه حل می تواند از افزایش حقوق تا ترک شغل یا افزایش مزایای غیر نقدی باشد. عدم بیان نیاز در این زمینه، علاوه بر تخریب عزت نفس، منجر به ارائه کار ضعیف تر خواهد شد.

شرکت اصلا قدر من را نمی داند و نمی فهمد من از جان و دل برایش مایه می گذارم. حالا که اینجوری است منم کمتر یا بدتر کار می کنم تا اضافه حقوقی که حق من است و شرکت به من نداده است را جبران کنم.

این بدتر کار کردن نتیجه عدم بیان نیاز است، این در حالی است که بیان مشکلات در این زمینه لااقل منجر به بهتر کار کردن در شرکت دیگری و با افراد دیگری خواهد شد. همین عدم بیان نیاز ما را تا جایی پیش خواهد برد که مسائل را به عوامل بیرونی نسبت می دهیم و عدم موفقیت خود را در موفقیت دیگران جستجو می کنیم.

شفاف فکر کردن، نتیجه و محصول فهم و درک خود است که این، بدون نوشتن و بدون انتقال درونیات به دیگران امکان پذیر نیست. نه اینکه دیگران با انتقال درونیات ما به مسائلی توجه می کنند که ما بی توجهیم، نه به هیچ وجه. تنها به این دلیل که ما با توضیح درونیات خود به دیگران مسئله ای که در ذهن داریم، شفاف تر خواهیم فهمید. 

در سال های تحصیلی دبیرستان همیشه ساعت قبل از امتحان تا رفتن به جلسه امتحان در بین دوستانم حضور فعالی داشتم و مسائل و سوالاتی را که داشتند و نفهمیده بودند را برایشان توضیح می دادم. تنها به این شیوه بود که می توانستم در امتحانات سختی که برخی معلمان طراحی کرده بودند نمره کامل را بگیرم چون قبل از امتحان، ابعاد موضوع برایم کاملا شفاف شده بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

کانال های تلگرامی و گزینه های پیش فرض

پی نوشت: تا به حال آزمون خطاهای بسیاری در زمینه وجود یا حذف کانال های تلگرامی انجام داده ام. به عمد برخی گزینه های پیش فرض را تغییر داده ام تا اثر آن را بر سبک زندگی خود بدانم.

تغییر گزینه های پیش فرض خود یک روش برای زندگی شادتر و تنوع در سبک زندگی است. همان گونه که محمدرضا هم گاهی اشاره کرده است این تغییر گزینه ها از تغییر مکان موبایل در هنگام خواب گرفته تا در دسترس گذاشتن یک کتاب در ابتدای صبح می تواند متفاوت باشد و هر کدام نوعی سبک زندگی جداگانه را سبب گردد.

اصل مطلب: وجود یا عدم وجود برخی کانال های تلگرامی بر روی تلفن همراه تغییراتی را در شیوه و زمان استفاده از این شبکه ها ایجاد می کند. تجربه من نشان داده است وجود کانال های متفاوت تحلیل بورسی منجر به سر زدن گاه و بیگاه به این شبکه ها برای دیدن این تحلیل ها خواهد شد و از آنجا که یکی از اصول لایتغیر شخصی من در خرید و فروش سهم، استفاده از تحلیل خودم است نه تنها سرزدن به این کانال ها برای من فایده ای ندارد بلکه، زمان من را نیز خواهد گرفت.

در رابطه با کانال های خبری از آنجا که من، همیشه آلارم های مربوط به تلگرام را قطع می کنم و هیچ گاه جز وقتی که خودم بخواهم اینترنتم روشن نیست، استفاده از این نوع کانال‌ها از نوع تحلیلی شان، در نهایت کاربرد زیادی نخواهد داشت. زیرا با روشن کردن اینترنت، تنها حجمی از پیام ها روی هم تلمبار خواهد شد، پیام هایی که برخی از آنان تنها در زمان خود اهمیت دارند و چند ساعت بعد اهمیت خود را از دست خواهند داد. اگرچه برخی از پیام های تحلیلی این نوع کانال ها به افزایش قدرت تحلیلی من کمک خواهد کرد.

تا ماه های قبل ابدا در کانالی که در آن، مطالب طنز یا گیف خنده دار آپلود می شد عضو نمی شدم. اما برای تغییر حال در میانه روز هم که شده در یکی از این کانال ها عضو شده ام.

حضور در برخی کانال های تحلیلی بازار جهانی نفت، محصولات پلیمری و شیمیایی نیز بنا به مقتضیات شغلم و برای آگاهی از وضعیت بازارهای جهانی این محصولات الزامی است.

لیست کانال های تحلیلی مهمترین کانال های تلگرامی را برای من تشکیل می دهند. برخی از این کانال ها به شرح زیر هستند:

نیما آزادی

تحلیل تکنیکال سهم های بورسی و بازار جهانی

یادداشت های سعید درخشانی

تحلیل مسائل اقتصادی و بورسی از دیدگاه بنیادی

سید غفور هزاوه

ارائه نکاتی پیرامون معامله گری در بازار بورس و فارکس

یادداشت های مهدی رباطی

تحلیل مسائل سیاسی، اقتصادی و بازارهای جهانی

دوستدار سقراط

تحلیل مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی از زبان دکتر علی سرزعیم به زبانی ساده و روان

کامیار فراهانی

ارائه نکات آموزشی در زمینه سرمایه گذاری و ارائه تجربیات

کانال دکتر محمد مشاری

ارائه تجربیات در قالب داستان های بلند و تحلیل های بازار بورس برای آموزش تحلیل

اقتصاد رفتاری

تشریح خطاهای رفتاری و ارائه مثال هایی از این خطاها در زندگی روزمره

بازار مسکن(بهروز ملکی)

ارائه تحلیل از تحولات بازار مسکن

خیابان فرصت

تحلیل های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی

انتشارات دنیای اقتصاد

معرفی کتاب های تازه چاپ شده از این انتشارات و ارائه خلاصه ای از کتاب

یک لیوان چای داغ، نوشته های حامد قدوسی

تحلیل های اقتصادی و کمی و نقد تحلیل های اقتصادی عامیانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

تداوم یک رفتار کوچک یا تغییرات بزرگ

همکاری دارم که برای کار از شیراز تا تهران آمده است و در تهران مستقر است. همیشه از تعطیلات حداکثر استفاده را می کند و هر تعطیلی حدود 10 روز به خانه بر می گردد. در سال شاید 4 یا 5 مرتبه این کار را انجام می دهد. چند روز پیش به بهانه این مرخصی ها مانده مرخصی هایمان را با هم چک کردیم. نتیجه علاوه بر تلخ بودن جالب هم بود. مانده مرخصی من حدود 30 ساعت با وجود تمام مرخصی های بلند بالای او، کمتر بود. برای مدت دو ماه در رفت و آمدهای صبحگاهی به سرکار به خودم سخت نمی گرفتم و چند روز در هفته، حدود 15 دقیقه تاخیر داشتم. برای آن هم که تاخیر نخورم، تمام ابتدای صبح آن روزها را مرخصی رد می کردم.

مرخصی های کوچک و مداوم در حدود 30 دقیقه ای طی دوماه، از مجموع مرخصی های طولانی مدت و 10 روزه هم بیشتر شده بود.

این، اهمیت تداوم یک عمل را به ما نشان می دهد. ذهن ما به صورت ناخودآگاه به موارد بزرگ و شاخص توجه می کند. 5 ساعت مطالعه مداوم در یک روز، 2 ساعت ورزش مداوم در یک روز، 2 ساعت مطالعه مداوم زبان و این دست موارد که همگی در زندگی با آن مواجهیم. اما آنچه موجب تمایز ما می گردد عمدتا از جنس تداوم عمل ها و تغییرات کوچک است. رفتارهایی از جنس روزی 5 صفحه کتاب، روزی 15 دقیقه ورزش و... .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی

تعامل، انگیزه، اشتباه و چیزهایی مهمتر

در دوران تحصیل کارشناسی، دانشگاه ما فضایی صمیمی و کوچک داشت. دوستان اهل مطالعه بسیاری در دانشگاه داشتم. به دلیل مشغله هایی که برای خود ساخته بودم و عدم درک صحیح از مطالعه، آن زمان هیچ گاه به مطالعه مدون و مطالعه کتاب نمی پرداختم. فکر به آن دوران و ارائه حرف هایی از خودم و مشاهداتم مرا به خنده وادار می دارد. دوستان اهل مطالعه زیادی داشتم. در مقابل آن ها همیشه شنونده بودم و گاهی هم به مطالعات محدود خود گریزی می زدم اما هیچ گاه نمی توانستم وارد بحث شوم یا در موردی که صحبت است، نظر بدیع یا متفاوتی ارائه دهم. روندهای جالبی هم در دانشگاه و فضای صمیمی آن شکل گرفت. جمعی برای مطالعه و بحث درباره کتاب های مختلف جمع شدند و اتفاقا چندین کتاب هم خوانده شد و در جلساتی به بحث گذاشته شد. اما من هیچ گاه در این جلسات شرکت نکردم. دوستانی داشتم که درباره مطالعاتشان با من صحبت می کردند اما داشتن این دوستان و تعامل با آنان هیچ گاه انگیزه ای به من برای مطالعه نداد. غبطه به مطالعاتشان می خوردم و آن ها هم به سطح بالای سواد و مطالعات خود می نازیدند اما هیچ یک از آن ها در من انگیزه ای برای مطالعه ایجاد نکرد.

تعاملات کم با دوستان اهل مطالعه و انتخاب نادرست دوستان، مرا با فضای مطالعه غریب کرد. همین دلیل برای انتخاب نشدن متقابل هم کافی بود و به زودی از جمع این دوستان کنار گذاشته شدم.

روز جمعه اتفاقی یکی از این دوستان را دیدم. اما تعامل این بار با دفعات قبلی تفاوت محسوسی داشت. این بار تعامل به صورت دو طرفه انجام شد. اطلاعاتی دریافت کردم و اطلاعاتی هم دادم. هر دو حس خوبی از تعامل را داشتیم و این جنس از تعامل ادامه دار خواهد بود.

انتخاب های اشتباه و عزت نفس پایین، راهی را برایم در دوران کارشناسی ام رقم زد که هیچ گاه نه تمایلی برای مرور آن دارم و نه تکرار. البته مرور آن ها و درس گرفتن از اشتباهات گذشته ام سرلوحه ام خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا معراجی